پارت 4 رمان خیال ✨✔️

خیال
#پارت_4

مائده
_سلام بفرمایید
یه آقاعه بود ، از صداش معلوم بود جوونِ .. انگار صداش آشنا بود ...
+خوب هستین?
_ببخشیدشما?
+من،گرایی‌هستم
_اشتباه‌گرفتین‌
+مگه‌شما‌ مائده خانوم‌ نیستین?!
بعد از کمی مکث وسط حرفاش ، گفت :
+‌‌خانم‌حیدری
_بلع?
+خانواده خوبن ?
_خوبن‌ممنون
+خدارو شکر
_ولی‌ببخشید من شما رو به جا نمیارم
+من‌محسنم‌،محسن‌گرایی‌ همسایه‌تون
_ما‌همچین‌کسی توو این محل نداریم
+بله،ماپارسال اونجا بودیم خاطرتون هست ? همسایه دیوار به دیوار
کمی با خودم فکر کردم ، آها آرع یادم اومد ...
_آهاا پسر اشرف خانم?!
+بله‌بله دیدین گفتم منو میشناسین
_ببخشید‌از اول نشناختم ولی حس کردم که صداتون آشناست
+‌نه‌بابا‌این‌چه‌حرفیه
_فقط‌، شماره منو از کجا آوردین ?
+مُفَصَلِ‌، حالا بعدا میگم براتون
_اهل‌خونه‌خوب‌هستن?
+بخوبی شما خوبن
_شکر،شماا،،کاری‌داشتین‌که‌ تماس گرفتین?
+راستش،ببخشیدکه‌مزاحمتون‌شدم‌،،‌خواستم‌ درمورد‌موضوعی‌باهاتون‌صحبت‌کنم
با کمی تعجب پرسیدم :
_بامن?!
+بله
_درموردچی?
+خب،‌خواستم‌اگه‌میشه‌هم‌ دیگه‌رو‌ببینیم میگم خدمتتون
_چرااا?!
+گفتم‌که‌عرض میکنم
_خب‌من نباید بدونم موضوع چیه ?!
+آخه اینجوری نمیشه که
_بگین ، چیزی شده?
+اِممم ..
مکث کرد و کمی بعدش ...
+درموردشما
_چی?!،درموردمن?
+بله،درباره‌شما
دوباره مکثی کرد و بعد آروم گفت :
+درموردخودمون
ابرو بالا انداختم و درحالیکه جا خورده بودم گفتم :
_ببخشید،من‌منظورتونو نمیفهمم میشه واضح تر بگین
+خب‌میدونید،راستش ...
بعد حرفشو قطع کرد ، انگار که حرفی واسه ادامه اش نداشت منم بدون کِش و حرف اضافه‌ای گفتم :
_من‌دلیلی واسه این دیدار نمی‌بینم
+اما من باید شما رو ببینم
_متاسفم من خیلی کار دارم با اجازه‌تون
+خواهش میکنم فقط چند لحظه به من گوش کنید
_که‌چی‌بشه?
+لطفا،خواهش‌کردم
_خیلی‌خب،فقط‌زود
+خب،راستش،چطوری بگم ?!..

#F_BRMA2005
دیدگاه ها (۰)

پارت 5 رمان خیال ✨✔️

پارت 6 رمان خیال ✨✔️

پارت 3 رمان خیال ✨✔️

پارت 2 رمان خیال ✨✔️

#درخواستی چند شاتیPart: ³ویو کوکلباسارو پوشیدیم من استرس داش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط