پارت 5 رمان خیال ✨✔️
خیال
#پارت_5
مائده
_شما حتی نمیدونید چی میخواین بگین !
بعد از کمی مکث گفت :
+واسه امرِ خیر
😑😑 ...هوووووووف ، واقعا که من نمیدونم این پسرا کِی میخوان یاد بگیرن هر حرفی رو چه زمانی و چجوری باید بگن ، هنوز یاد نگرفتن خواستگاری هم رسم و رسوماتی داری ، از این طرز حرف زدنش اصلا خوشم نیومد و کفری شدم بخاطر همین ...
محسن
من از دوسال پیش از مائده خوشم میومد اما مادرم هی مخالفت میکرد و بهونه میوورد که اون هنوز سنش کمه و بچهاس اما بیشترش به این خاطر بود ک اصرار داشت من با دختر خالم ازدواج کنم چون پولدارتر بود و خارج زندگی میکرد و ...
اما من هرطور بود شماره مائده رو پیدا کردم که اول خودم باهاش حرف بزنم و بعدش بقیه رو راضی کنم اما همین ک اسم امر خیر رو آوردم نمیدونم یهو چش شد ...
+شماهنوزنمیدونیدهرچیزی یه رسم و رسومی داره ?
_میدونم ، فقط خواستم ..
پرید وسط حرفم و تندی گفت :
+شمابایدیا گرفته باشید واسه همچین چیزی با خود دختر تماس نمیگیرن
_میدونم،بلدم مائده خانوم
+نخیر آقا بلد نیستین دیگه ،، درسته شما یه سال خارج از کشور زندگی کردید ولی دلیل نمیشه که مثل اونجا رفتار کنید اینجا ایرانِ هرجایی رسم و رسوم خودشو داره
_بله من معذرت میخوام که ناراحتتون کردم ببخشید که این موقع شب مزاحمتون شدم
نزاشت حرفمو بزنم که هیچ ، اصن خودمم اذیت شدم نتونستم بیشتر از اون بمونم و تحمل کنم ...
_خدافظ
+شبتون خوش
بعد تلفن رو قطع کرد . باورم نمیشد این همون مائده آروم ه که من میشناختم و عاشقش شده بودم ، آره حالا درک میکنم که حیا بهش این اجازه رو نمیداد ک جلوی رفتارم کوتاه بیاد ن خب تقصیر خودم بود ، هوووف بیخیال ، بیحوصله روی تخت دراز کشیدم و ...
#F_BRMA2005
#پارت_5
مائده
_شما حتی نمیدونید چی میخواین بگین !
بعد از کمی مکث گفت :
+واسه امرِ خیر
😑😑 ...هوووووووف ، واقعا که من نمیدونم این پسرا کِی میخوان یاد بگیرن هر حرفی رو چه زمانی و چجوری باید بگن ، هنوز یاد نگرفتن خواستگاری هم رسم و رسوماتی داری ، از این طرز حرف زدنش اصلا خوشم نیومد و کفری شدم بخاطر همین ...
محسن
من از دوسال پیش از مائده خوشم میومد اما مادرم هی مخالفت میکرد و بهونه میوورد که اون هنوز سنش کمه و بچهاس اما بیشترش به این خاطر بود ک اصرار داشت من با دختر خالم ازدواج کنم چون پولدارتر بود و خارج زندگی میکرد و ...
اما من هرطور بود شماره مائده رو پیدا کردم که اول خودم باهاش حرف بزنم و بعدش بقیه رو راضی کنم اما همین ک اسم امر خیر رو آوردم نمیدونم یهو چش شد ...
+شماهنوزنمیدونیدهرچیزی یه رسم و رسومی داره ?
_میدونم ، فقط خواستم ..
پرید وسط حرفم و تندی گفت :
+شمابایدیا گرفته باشید واسه همچین چیزی با خود دختر تماس نمیگیرن
_میدونم،بلدم مائده خانوم
+نخیر آقا بلد نیستین دیگه ،، درسته شما یه سال خارج از کشور زندگی کردید ولی دلیل نمیشه که مثل اونجا رفتار کنید اینجا ایرانِ هرجایی رسم و رسوم خودشو داره
_بله من معذرت میخوام که ناراحتتون کردم ببخشید که این موقع شب مزاحمتون شدم
نزاشت حرفمو بزنم که هیچ ، اصن خودمم اذیت شدم نتونستم بیشتر از اون بمونم و تحمل کنم ...
_خدافظ
+شبتون خوش
بعد تلفن رو قطع کرد . باورم نمیشد این همون مائده آروم ه که من میشناختم و عاشقش شده بودم ، آره حالا درک میکنم که حیا بهش این اجازه رو نمیداد ک جلوی رفتارم کوتاه بیاد ن خب تقصیر خودم بود ، هوووف بیخیال ، بیحوصله روی تخت دراز کشیدم و ...
#F_BRMA2005
۱۲۷
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.