فیک تهیونگ پارت 14
فیک تهیونگ پارت 14
(کادر مهربانی)^^
در باز شد و تهیونگ با دوتا از پرستارا اومدن تو دوتا دختر ک معلوم خودشونو بهش میچسبونن تا چشم ب تهیونگ افتاد خجالت کشیدم و بلد شدم ب لیان گفتم
میسو:من میرم باشه
ی نگاه زیرچشمی ب تهیونگ کردم ک فهمیدم اونم داره زیر چشی من و میپاد
رو ب لیان کردم و ی لب خند زدم ک گفت
لیان:خاله میشه پیشم بمونی میخان امپول بزنن میترسم
ی نگاهی ب تهیونگ کردم ک ی لبخند از سر رضایت زده بود و گفتم
میسو:پرستارا هستن
لیان:ولی من تورو دوس دارم
ی نگاهی ب پرستارای غد کردم و گفتم
میسو:باشه دست لیان گرفتم و زبر چشی ب تهیونگ نگاه میکردم و ک رو ب پرستار گفت
تهیونگ:پروندشو اطلاعات ش و بده
پرستار:بله
بسمت لبه ی تخت رفت و سعی کرد پروند رو برداره و نتونست اون پرستار دیگم رفته بود وسایل و بیاره و تهیونگم داشت سرم و دستگاهارو چک میکرد چند دقیقه ای طول کشید ولی موفق نشد و صدای تهیونگ اعصبانی ب گوش میرسید ک گفت
تهیونگ:مگ ی پرونده اوردن چقدر سخته هاا
خیلی با لحن جدی گفت دلم برای پرستاره یوخت رفتم سمت پرونده و برداشتمش و ب سمت تهیونگ رفتم ک لیان ی لب خند زد ک یکم خجالت کشیدم و گفتم
میسو:بگیر
برگشت و ی نگاهی بهم کردم و خندید و ی ابروش داد بالا خواست باهام حرف بزنه ک چشش ب پرستار افتاد و خودشو جدی جلوه داد و گفت
تهیونگ:پرستار هیون
پرستار:بله
تهیونگ :چطور پرستاری هستید ک بلد نیستی ی پرونده ساده رو از تخت جدا کنید
پرستار لب شو با دندونش گاز گرفت و خواست چیزی بگه ک تهیونگ مانع شد گفت
تهیونگ:میسو اینجا هست و کمک میکنه برو یکم تمرین پرستاری کن حداقل
میسو:عااا من
داشتم حرف میزدم ک پرستاد گف
پرستار:باشه
پرستار رفت بیرون تهیونگ نگاهی بهم کرد و لبخند زد و گفت
تهیونگ:پس توعم دوسم داری ک خودت پرونده بم میدی میگی بگیر:)
ی لبخند مصنوعی زدم وهیچی نگفتم ک گفت
تهیونگ:واقعا دوسم داری؟!
میسو:عاام خب راستش...دوست دارم
یکم تعجب کرد و خیلی نزدیکم شد و حواسش ب لیان نبود ک ی نگاهی ب تخت لیان کردم ک تهیونگ فهمید و سرش رو ب لیان برگردوند و گفت
تهیونگ:چشات و میبندی خانوم کوچولو
لیان:امم نمخوام ولی بخواطر خاله باشه
ی لبخند زدم و نگاهش کردم ک تهیونگ امون نداد و لباش و روی لب گزاشت ی اروم مک میزدم ک لیان گفت
(کادر مهربانی)^^
در باز شد و تهیونگ با دوتا از پرستارا اومدن تو دوتا دختر ک معلوم خودشونو بهش میچسبونن تا چشم ب تهیونگ افتاد خجالت کشیدم و بلد شدم ب لیان گفتم
میسو:من میرم باشه
ی نگاه زیرچشمی ب تهیونگ کردم ک فهمیدم اونم داره زیر چشی من و میپاد
رو ب لیان کردم و ی لب خند زدم ک گفت
لیان:خاله میشه پیشم بمونی میخان امپول بزنن میترسم
ی نگاهی ب تهیونگ کردم ک ی لبخند از سر رضایت زده بود و گفتم
میسو:پرستارا هستن
لیان:ولی من تورو دوس دارم
ی نگاهی ب پرستارای غد کردم و گفتم
میسو:باشه دست لیان گرفتم و زبر چشی ب تهیونگ نگاه میکردم و ک رو ب پرستار گفت
تهیونگ:پروندشو اطلاعات ش و بده
پرستار:بله
بسمت لبه ی تخت رفت و سعی کرد پروند رو برداره و نتونست اون پرستار دیگم رفته بود وسایل و بیاره و تهیونگم داشت سرم و دستگاهارو چک میکرد چند دقیقه ای طول کشید ولی موفق نشد و صدای تهیونگ اعصبانی ب گوش میرسید ک گفت
تهیونگ:مگ ی پرونده اوردن چقدر سخته هاا
خیلی با لحن جدی گفت دلم برای پرستاره یوخت رفتم سمت پرونده و برداشتمش و ب سمت تهیونگ رفتم ک لیان ی لب خند زد ک یکم خجالت کشیدم و گفتم
میسو:بگیر
برگشت و ی نگاهی بهم کردم و خندید و ی ابروش داد بالا خواست باهام حرف بزنه ک چشش ب پرستار افتاد و خودشو جدی جلوه داد و گفت
تهیونگ:پرستار هیون
پرستار:بله
تهیونگ :چطور پرستاری هستید ک بلد نیستی ی پرونده ساده رو از تخت جدا کنید
پرستار لب شو با دندونش گاز گرفت و خواست چیزی بگه ک تهیونگ مانع شد گفت
تهیونگ:میسو اینجا هست و کمک میکنه برو یکم تمرین پرستاری کن حداقل
میسو:عااا من
داشتم حرف میزدم ک پرستاد گف
پرستار:باشه
پرستار رفت بیرون تهیونگ نگاهی بهم کرد و لبخند زد و گفت
تهیونگ:پس توعم دوسم داری ک خودت پرونده بم میدی میگی بگیر:)
ی لبخند مصنوعی زدم وهیچی نگفتم ک گفت
تهیونگ:واقعا دوسم داری؟!
میسو:عاام خب راستش...دوست دارم
یکم تعجب کرد و خیلی نزدیکم شد و حواسش ب لیان نبود ک ی نگاهی ب تخت لیان کردم ک تهیونگ فهمید و سرش رو ب لیان برگردوند و گفت
تهیونگ:چشات و میبندی خانوم کوچولو
لیان:امم نمخوام ولی بخواطر خاله باشه
ی لبخند زدم و نگاهش کردم ک تهیونگ امون نداد و لباش و روی لب گزاشت ی اروم مک میزدم ک لیان گفت
۸۱.۲k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.