فیک تهیونگ پارت 12
فیک تهیونگ پارت 12
کادر مهربانی
ساکت شدم چیزی نگفتم و ک لب زد
تهیونگ:من دکترم خجالت نکش
میسو:خوب نمی دونم لطفا ادامه نده .
اشکام پاک کردم و نگاش کردم ک داشت ب دور بر نگاه میکرد ک گارسون با میزش اومد وسایلارو میز گذاشت و رفت
غذا رو خوردیم و از رستوران اومدیم بیرون دوباره سوار ماشین شدیم توی مماشین ساکت بودیم چیزی نمیگفتیم تا اینک ب بیمارستان رسیدیم و ماشین و نگه داشت خواستم پیاده شم ک گفت
تهیونگ:فقط چند روز ازت میخوام دوست دخترم باشی خب تا میانهو ازدواج کنه و بره کشور دیگ و یا هرچی لطفا کمک کن
میسو:من نمی دونم دلیلتون از این کارا چیه خب اگ تا گمگور شدن میانهو باشه قبول میکنم
تهیونگ:ممنونم ازت
میسو:خواهس
تهیونگ:راستی..
میسو:چیه؟!
تهیونگ:یادت نره تهیونگ صدام کنی ن دکتر کیم
میسو:باا..شه..تهیونگ
ی لبخنده زد و پیاده شد منم دنبالش پیاده شدم و داشتیم ب طرف بیمارستان جلوی در بودیم تا در بازشه در ک بازشد چون عقب تر ازش بودم و اون جلو تر میرفت سریع دوییدم سمتش ک چشم ب میانهو افتاد و نا خواگاه دستم دور بازوی تهیونگ حلقه کردم ک برگشت نگام کرد ک لبخند کوچولو زدم ی خنده کیوت کرده و وارد بخش شد و ب سمت اتاق خودش رفت و منم دنبالش رفتم داخل همین ک وارد اتاق شدیم و در بست دستم از دور بازوش در اورم و گفتم
میسو:ببخشید..فقط...
تهیونگ:کارت خوب بود:)
میسو:عااا...ار.ه
تهیونگ:نظرت چیه یکم لاو بترکونیم
میسو:هاا..امم..منظورتون چیه دکتر
تهیونگ:میگم یکم عاشقانه بازی در بیاریم نا سلامتی دوس پسرتم
میسو:اون فقط یکم نقش بازی کردن..بود
تهیونگ:ن نبود ولی من علاقم واقعی بود
کادر مهربانی
ساکت شدم چیزی نگفتم و ک لب زد
تهیونگ:من دکترم خجالت نکش
میسو:خوب نمی دونم لطفا ادامه نده .
اشکام پاک کردم و نگاش کردم ک داشت ب دور بر نگاه میکرد ک گارسون با میزش اومد وسایلارو میز گذاشت و رفت
غذا رو خوردیم و از رستوران اومدیم بیرون دوباره سوار ماشین شدیم توی مماشین ساکت بودیم چیزی نمیگفتیم تا اینک ب بیمارستان رسیدیم و ماشین و نگه داشت خواستم پیاده شم ک گفت
تهیونگ:فقط چند روز ازت میخوام دوست دخترم باشی خب تا میانهو ازدواج کنه و بره کشور دیگ و یا هرچی لطفا کمک کن
میسو:من نمی دونم دلیلتون از این کارا چیه خب اگ تا گمگور شدن میانهو باشه قبول میکنم
تهیونگ:ممنونم ازت
میسو:خواهس
تهیونگ:راستی..
میسو:چیه؟!
تهیونگ:یادت نره تهیونگ صدام کنی ن دکتر کیم
میسو:باا..شه..تهیونگ
ی لبخنده زد و پیاده شد منم دنبالش پیاده شدم و داشتیم ب طرف بیمارستان جلوی در بودیم تا در بازشه در ک بازشد چون عقب تر ازش بودم و اون جلو تر میرفت سریع دوییدم سمتش ک چشم ب میانهو افتاد و نا خواگاه دستم دور بازوی تهیونگ حلقه کردم ک برگشت نگام کرد ک لبخند کوچولو زدم ی خنده کیوت کرده و وارد بخش شد و ب سمت اتاق خودش رفت و منم دنبالش رفتم داخل همین ک وارد اتاق شدیم و در بست دستم از دور بازوش در اورم و گفتم
میسو:ببخشید..فقط...
تهیونگ:کارت خوب بود:)
میسو:عااا...ار.ه
تهیونگ:نظرت چیه یکم لاو بترکونیم
میسو:هاا..امم..منظورتون چیه دکتر
تهیونگ:میگم یکم عاشقانه بازی در بیاریم نا سلامتی دوس پسرتم
میسو:اون فقط یکم نقش بازی کردن..بود
تهیونگ:ن نبود ولی من علاقم واقعی بود
۲۵.۱k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.