tough love part42 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part42 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
چند دقیقه بعدش چونگ هی باهام تماس گرفت و بهم یه آدرسی رو داد و گفت که برم اونجا منم با ماشینم خودمو رسوندم اونجا
از زبان جونگ کوک
مجبور بودم بهش دروغ بگم و خودمو جای یه نفر دیگه جا بزنم این تنها راهش بود که بتونم ات رو ببینم پس براش حاضر بودم دست به هر کار خلافی بزنم
باید یه جوری می بردمش تو عمارت تا بتونیم بشینیم با هم درست و حسابی حرف بزنیم شاید بتونم قبل از ازدواج برش گردونم پس توی نوشیدنیش داروی خواب آور ریختم
اگه ازش می خواستم باهام بیاد قطعا قبول نمی کرد و بدون توجه بهش از کنارش رد میشد و بحث رو عوض می کرد
اون وقت دیگه همه چی رو اعتراف می کنم اینکه همین الانم برای برگردوندنش مجبورم بهش دروغ بگم که به بردار دوقولو دارم
وقتی داشتم تو لیوان شرابش دارو رو مخفیانه می ریختم یدفه دست گرم یه نفر رو از پشتم رو شونم حس کردم آروم و با احتیاط برگشتم سمتش که دیدم یه گارسونه کچله
گارسون: قربان قبل از اینکه این کارو بکنین باید بهتون هشدار بدم که...
سمت گوشم خم شد و با یه لحن آروم تر گفت: شما دارین یه جنایت بزرگی رو مرتکب میشین که من باید جلوتونو بگیرم
پس اجازه بدین همین الان شما رو از این خیانت که محکوم به مرگ میشین نجات بدم
دستشو برای گرفتن لیوان از دستم دراز کرد اما جلوشو گرفتم
➖:شما نگران نباشین من خودم همه ی مسئولیتش رو به عهده میگرم...
این تنها کاریه که می تونم داروهاشو سر وقت بهش بدم بخوره
شما می خواین یه نفر رو از مرگ نجات بدین پس مراقب سلامتیه خودتون باشین
گارسون خنده ی موزیانه ای زد که به نظر تمسخر گرفتن حرفم بود
گارسون:اگه دارو نبود چی؟ اون وقت آبروی رستوران ما میره قربان
لطفاً چند دقیقه به من حقیر اجازه بدین...
دوباره دستش رو دراز کرد که این بار دستش رو پس زدم که بادیگاردم اومد جلو روش
خودش فهمید که نباید تو کار بزرگ ترین مافیای دنیا دخالت کنه مگه اینکه از جونش سیر شده باشه
با نگاهی که بهم بفهمونه این کارو نکنم رفت سر یه میز دیگه
از اون عقب ات رو دیدم که داشتم دنبال میزی که رزرو کرده بودم میگشت منم به بادیگاردم گفتم از مکان دور شه و هواسش به همه چی باشه که دیدم ات سر میز رسیدم از جام بلند شدم
➕:ببخشید که دیر کردم خیلی منتظرم موندی؟
➖:نه خیلی نه
فدای سرت...
بیا شرابتو بخور
می خواستم زودتر شرابی که آغشته به داروی خواب آورد بود رو به خوردش بدم می خواستم زودتر این بازی رو تموم کنم و دوباره پیش خودم برش گردونم
انقدر عجله داشتم که لیوانو باهم سریع سر کشیدیم طوری که انگار داشتیم مسابقه میدادیم
➕:مسابقست؟
سعی کردم با یه لبخندم همه چی رو روبه را نشون بدم
وقتی فهمیدم که حالش یه جوری شده و چشمای قشنگش داره هم میره....
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان ات
چند دقیقه بعدش چونگ هی باهام تماس گرفت و بهم یه آدرسی رو داد و گفت که برم اونجا منم با ماشینم خودمو رسوندم اونجا
از زبان جونگ کوک
مجبور بودم بهش دروغ بگم و خودمو جای یه نفر دیگه جا بزنم این تنها راهش بود که بتونم ات رو ببینم پس براش حاضر بودم دست به هر کار خلافی بزنم
باید یه جوری می بردمش تو عمارت تا بتونیم بشینیم با هم درست و حسابی حرف بزنیم شاید بتونم قبل از ازدواج برش گردونم پس توی نوشیدنیش داروی خواب آور ریختم
اگه ازش می خواستم باهام بیاد قطعا قبول نمی کرد و بدون توجه بهش از کنارش رد میشد و بحث رو عوض می کرد
اون وقت دیگه همه چی رو اعتراف می کنم اینکه همین الانم برای برگردوندنش مجبورم بهش دروغ بگم که به بردار دوقولو دارم
وقتی داشتم تو لیوان شرابش دارو رو مخفیانه می ریختم یدفه دست گرم یه نفر رو از پشتم رو شونم حس کردم آروم و با احتیاط برگشتم سمتش که دیدم یه گارسونه کچله
گارسون: قربان قبل از اینکه این کارو بکنین باید بهتون هشدار بدم که...
سمت گوشم خم شد و با یه لحن آروم تر گفت: شما دارین یه جنایت بزرگی رو مرتکب میشین که من باید جلوتونو بگیرم
پس اجازه بدین همین الان شما رو از این خیانت که محکوم به مرگ میشین نجات بدم
دستشو برای گرفتن لیوان از دستم دراز کرد اما جلوشو گرفتم
➖:شما نگران نباشین من خودم همه ی مسئولیتش رو به عهده میگرم...
این تنها کاریه که می تونم داروهاشو سر وقت بهش بدم بخوره
شما می خواین یه نفر رو از مرگ نجات بدین پس مراقب سلامتیه خودتون باشین
گارسون خنده ی موزیانه ای زد که به نظر تمسخر گرفتن حرفم بود
گارسون:اگه دارو نبود چی؟ اون وقت آبروی رستوران ما میره قربان
لطفاً چند دقیقه به من حقیر اجازه بدین...
دوباره دستش رو دراز کرد که این بار دستش رو پس زدم که بادیگاردم اومد جلو روش
خودش فهمید که نباید تو کار بزرگ ترین مافیای دنیا دخالت کنه مگه اینکه از جونش سیر شده باشه
با نگاهی که بهم بفهمونه این کارو نکنم رفت سر یه میز دیگه
از اون عقب ات رو دیدم که داشتم دنبال میزی که رزرو کرده بودم میگشت منم به بادیگاردم گفتم از مکان دور شه و هواسش به همه چی باشه که دیدم ات سر میز رسیدم از جام بلند شدم
➕:ببخشید که دیر کردم خیلی منتظرم موندی؟
➖:نه خیلی نه
فدای سرت...
بیا شرابتو بخور
می خواستم زودتر شرابی که آغشته به داروی خواب آورد بود رو به خوردش بدم می خواستم زودتر این بازی رو تموم کنم و دوباره پیش خودم برش گردونم
انقدر عجله داشتم که لیوانو باهم سریع سر کشیدیم طوری که انگار داشتیم مسابقه میدادیم
➕:مسابقست؟
سعی کردم با یه لبخندم همه چی رو روبه را نشون بدم
وقتی فهمیدم که حالش یه جوری شده و چشمای قشنگش داره هم میره....
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۳۳.۸k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.