• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part176
#paniz
اما با جون دل قبول شون داشتم
اگه قرار بود وقتی رفتم اتاق عمل زنده نیومدم بیرون باباشون مواظب شون باشه
به جز من بابا هم داشته باشن اینطوری بهتر بود خیالم بابت هرچیز راحت بود
بعد اینکه شام رو خوردم و جمع کردم خونه وارد اتاقم شدم
لباس هایی که رو تخت ریخته شده بود رو جمع کردم زیادی شلخته نبودم اما به بیشتر کارهام نمیرسیدم
رو تخت دراز کشیدم و با خیال راحت اخیشی گفتم ،فردا نوبت دکتر داشتم برای چکاپ آخر
چشم بستم و خوابیدم
فردا
با حسرت به زن بارداری که روبروم نشسته بود و شوهرش بدون هيچ دلیلی فقط نازش رو میکشید و مدام بوسش میکرد
آه مانند از لبم خارج شد کاش کنار بودی
کاش شرایط اونطور نبود که ولتات میکردم
با خوندن اسمم وارد اتاق شدم
* * * * * *
با لبخند از مطب بیرون اومدم چی بهتر از این که دکتر از سلامتی فرزندش به مادر میگه
خواستم تاکسی بگیرم که با دیدن آبلیمو فروشی هوس کردم
با احتیاط ، با کمک نگهبان مطب از خیابون رد شدم رفتم داخل یه کیک و آبمیوه سفارش دادم
نشستم تا آماده بشه گوشی درآوردم ، چتری هایی که زده بودم رو کمی کنار کشیدم و وارد اینستا شدم
با پیج فیک دنبالش میکردم و هرزگاهی با عکساش رفع دلتنگی میکردم
یه پست جدیدا گذاشته بود اما خودش نبود بیشتر تبلیغات بود حتی از اون موقع ای که رفته بودم دریغ از استوری حتی پرفش هم سیاه کرده بودم
اونم دلتنگم بود میومدم هرچه زودتر
با اومدن سفارش ها به زبون خودشون ازش تشکر کروم و گوشی رو کنار گذاشتم و مشغول خوردن شدم
طمع لذیذ کیک تو دهنم پیچید که چشم بستم و دلم ضعف رفت
خودم و یکی دیگه سفارش دادم من دیگه یه نفر نبودم سه نفر بودم پس انتظار کم خوردن رو نداشته باشین...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part176
#paniz
اما با جون دل قبول شون داشتم
اگه قرار بود وقتی رفتم اتاق عمل زنده نیومدم بیرون باباشون مواظب شون باشه
به جز من بابا هم داشته باشن اینطوری بهتر بود خیالم بابت هرچیز راحت بود
بعد اینکه شام رو خوردم و جمع کردم خونه وارد اتاقم شدم
لباس هایی که رو تخت ریخته شده بود رو جمع کردم زیادی شلخته نبودم اما به بیشتر کارهام نمیرسیدم
رو تخت دراز کشیدم و با خیال راحت اخیشی گفتم ،فردا نوبت دکتر داشتم برای چکاپ آخر
چشم بستم و خوابیدم
فردا
با حسرت به زن بارداری که روبروم نشسته بود و شوهرش بدون هيچ دلیلی فقط نازش رو میکشید و مدام بوسش میکرد
آه مانند از لبم خارج شد کاش کنار بودی
کاش شرایط اونطور نبود که ولتات میکردم
با خوندن اسمم وارد اتاق شدم
* * * * * *
با لبخند از مطب بیرون اومدم چی بهتر از این که دکتر از سلامتی فرزندش به مادر میگه
خواستم تاکسی بگیرم که با دیدن آبلیمو فروشی هوس کردم
با احتیاط ، با کمک نگهبان مطب از خیابون رد شدم رفتم داخل یه کیک و آبمیوه سفارش دادم
نشستم تا آماده بشه گوشی درآوردم ، چتری هایی که زده بودم رو کمی کنار کشیدم و وارد اینستا شدم
با پیج فیک دنبالش میکردم و هرزگاهی با عکساش رفع دلتنگی میکردم
یه پست جدیدا گذاشته بود اما خودش نبود بیشتر تبلیغات بود حتی از اون موقع ای که رفته بودم دریغ از استوری حتی پرفش هم سیاه کرده بودم
اونم دلتنگم بود میومدم هرچه زودتر
با اومدن سفارش ها به زبون خودشون ازش تشکر کروم و گوشی رو کنار گذاشتم و مشغول خوردن شدم
طمع لذیذ کیک تو دهنم پیچید که چشم بستم و دلم ضعف رفت
خودم و یکی دیگه سفارش دادم من دیگه یه نفر نبودم سه نفر بودم پس انتظار کم خوردن رو نداشته باشین...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۵.۹k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.