p5
کم کم بچه ها اومدن داخل و من نتونستم حرفمو بگم نشستم سرجام که یونا اومد و سرجاش کنار من نشست
هی بهم نگاه میکرد تا سر صحبت رو باز کنم ولی دوست نداشتم باهاش حرف بزنم...
" ji lara"
زنگ خورد و وسایلامونو جمع کردیم
مینسو:لارا
+هوم؟
مینسو:میشه امروزو خودت بری خونه؟
+اوهوم باشه..فقط...مطمئن باشم که کار خطایی نمیکنی؟
مینسو:نگران نباش خوشگلم رفتم مواظب خودت باش
+بای
با صدای داد پشت سرم برگشتم و نگاه کردم
یونا:تو چرا بهم محل نمیزاری؟
- برو کنار
یونا: نمیرم باید به چشام نگاه کنی زود باش
- یونا برو کنار مزاحمم نشو
یونا:من از کی مزاحمت شدم؟
کم کم بچه رفتن و فقط ما سه تا موندیم
یونا:تهیونگااا سارانگه
یونا دستشو دور گردن تهیونگ گذاشت
من چرا اینجا موندم خواستم برم ولی بازم با صدایی که شنیدم باعث شد به عقب برگردم و یونا رو روی زمین دیدم
- به من دیگه نزدیگ نشو فهمیدی؟
از کلاس رفت بیرون دلم نیومد یونا رو تنها بزارم رفتم نزدیکش و دستشو گرفتم ولی پسم زد و رفت
+هه اینم از خوبیمون
از کلاس زدم بیرون رفتم حیاط الان یادم افتاد که باید پیاده برم از پیاده رو ها راه میرفتم احساس میکردم یکی دنبالمه همینطوری به راهم ادامه دادم داشت نزدیکتر میشه زودی برگشتم عقب و اون شخص رو به دیوار کبوندم وقتی به چهره خفن و هاتش نگاه کردم فهمیدم که بهترین دوستم گو اون بوده
+یاااا گو اونننن چند بار بهت گفتم اینطوری پشت من نیا اکه یدفعه بلایی سرت میآوردم چی میشد؟؟؟
با حالت بی روحی بهم نگاه کرد راهشو کشید و رفت و با صدای خفنش گفت
گو اون:مهم نیس
+یااا صبر کن باهم بریم
گو اون:من دارم میرم کار کنم میای بیا کار کن
+نه...خوب برو...مزاحمت نمیشم
روشو کرد و قدماشو تند تند برداشت ولی بعد ایستاد و به منی که دارم بهش نگاه میکنم گفت
گو اون:فردا خودم میام دنبالت قرار یه فعالیتی رو انجام بدیم
اینو گفت و رفت منم به سمت چپ داخل کوچه پیچیدم و تو راه صدای قدمی رو میشنیدم که نزدیک و نزدیکتر میشد کلافه در حالی که به سمت عقب برمیگشتم گفتم
+یاااا گو اون دیگه چی میخوا
حرفم به دیدنش نصفه موند
+تو اینجا چیکار میکنی؟
-مگه نمیبینی دارم میرم خونم
+برو
-راستش چند کلمه هم باید باهات حرف بزنم
+میشنوم
- تو اسمت لاراست؟
+خوب شد که میدونی
-و خواهر مین سو؟
+هوم
- میدونی که من به کسی رو نمیدم پس بهتره با من قرار بزاری
سر جام ایستادم و با یه پوزخند بهش نگاه کردم
+هه...این الان اعتراف بود؟؟؟شوخی باحالی بود
خواستم برم ولی جلومو گرفت
-اعتراف بود...ولی شوخی نبود
+ولی واسه به نظرم شوخی بود
با لحن جدی و چشمای آتیشیم به چشمای یخیش زول زدم
+حالام از جلوی راهم گمشو کنار
- و اکه نرم؟؟؟
+دیگه خودت میدونی
- کام آن بی بی گرل
+تهیونگ...وقتی میگم بکش کنار یعنی بکش کنارررر
-اوووو صداتو واسه کی بلند میکنی؟؟؟
+واسه یه***(فحش)
همون موقع چندتا پسر دورم پیچیده شد
+هه نقشت همین بود؟؟
- خودت خواستی...یا درخواست منو قبول میکنی یا هم بین این پسرا لگد مال میشی؟
هی بهم نگاه میکرد تا سر صحبت رو باز کنم ولی دوست نداشتم باهاش حرف بزنم...
" ji lara"
زنگ خورد و وسایلامونو جمع کردیم
مینسو:لارا
+هوم؟
مینسو:میشه امروزو خودت بری خونه؟
+اوهوم باشه..فقط...مطمئن باشم که کار خطایی نمیکنی؟
مینسو:نگران نباش خوشگلم رفتم مواظب خودت باش
+بای
با صدای داد پشت سرم برگشتم و نگاه کردم
یونا:تو چرا بهم محل نمیزاری؟
- برو کنار
یونا: نمیرم باید به چشام نگاه کنی زود باش
- یونا برو کنار مزاحمم نشو
یونا:من از کی مزاحمت شدم؟
کم کم بچه رفتن و فقط ما سه تا موندیم
یونا:تهیونگااا سارانگه
یونا دستشو دور گردن تهیونگ گذاشت
من چرا اینجا موندم خواستم برم ولی بازم با صدایی که شنیدم باعث شد به عقب برگردم و یونا رو روی زمین دیدم
- به من دیگه نزدیگ نشو فهمیدی؟
از کلاس رفت بیرون دلم نیومد یونا رو تنها بزارم رفتم نزدیکش و دستشو گرفتم ولی پسم زد و رفت
+هه اینم از خوبیمون
از کلاس زدم بیرون رفتم حیاط الان یادم افتاد که باید پیاده برم از پیاده رو ها راه میرفتم احساس میکردم یکی دنبالمه همینطوری به راهم ادامه دادم داشت نزدیکتر میشه زودی برگشتم عقب و اون شخص رو به دیوار کبوندم وقتی به چهره خفن و هاتش نگاه کردم فهمیدم که بهترین دوستم گو اون بوده
+یاااا گو اونننن چند بار بهت گفتم اینطوری پشت من نیا اکه یدفعه بلایی سرت میآوردم چی میشد؟؟؟
با حالت بی روحی بهم نگاه کرد راهشو کشید و رفت و با صدای خفنش گفت
گو اون:مهم نیس
+یااا صبر کن باهم بریم
گو اون:من دارم میرم کار کنم میای بیا کار کن
+نه...خوب برو...مزاحمت نمیشم
روشو کرد و قدماشو تند تند برداشت ولی بعد ایستاد و به منی که دارم بهش نگاه میکنم گفت
گو اون:فردا خودم میام دنبالت قرار یه فعالیتی رو انجام بدیم
اینو گفت و رفت منم به سمت چپ داخل کوچه پیچیدم و تو راه صدای قدمی رو میشنیدم که نزدیک و نزدیکتر میشد کلافه در حالی که به سمت عقب برمیگشتم گفتم
+یاااا گو اون دیگه چی میخوا
حرفم به دیدنش نصفه موند
+تو اینجا چیکار میکنی؟
-مگه نمیبینی دارم میرم خونم
+برو
-راستش چند کلمه هم باید باهات حرف بزنم
+میشنوم
- تو اسمت لاراست؟
+خوب شد که میدونی
-و خواهر مین سو؟
+هوم
- میدونی که من به کسی رو نمیدم پس بهتره با من قرار بزاری
سر جام ایستادم و با یه پوزخند بهش نگاه کردم
+هه...این الان اعتراف بود؟؟؟شوخی باحالی بود
خواستم برم ولی جلومو گرفت
-اعتراف بود...ولی شوخی نبود
+ولی واسه به نظرم شوخی بود
با لحن جدی و چشمای آتیشیم به چشمای یخیش زول زدم
+حالام از جلوی راهم گمشو کنار
- و اکه نرم؟؟؟
+دیگه خودت میدونی
- کام آن بی بی گرل
+تهیونگ...وقتی میگم بکش کنار یعنی بکش کنارررر
-اوووو صداتو واسه کی بلند میکنی؟؟؟
+واسه یه***(فحش)
همون موقع چندتا پسر دورم پیچیده شد
+هه نقشت همین بود؟؟
- خودت خواستی...یا درخواست منو قبول میکنی یا هم بین این پسرا لگد مال میشی؟
۲۵.۷k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.