چند شاتی جونگکوک
چند شاتی جونگکوک
part 3
لباسش خیس آب شده بود...
از چکمه هاش آب میچکید...
با لرزش وارد اتاقش شد..
لباسش رو عوض کرد..
دستاش از سرما قرمز شده بود و میلرزید..
بخاری اتاقش رو روشن کرد و در اتاقش رو بست...
-اه لعنتی.. سرما خوردم
فین فین کرد و عطسه ای کرد..
بینی اش رو بالا کشید..
-هف...همین کم بود..
با کلافگی گفت و کنار بخاری خوابید..
بعد ازچند دقیقه چشماش بسته شد
پرش زمانی فردا...
ات ویو..
آه.. امروزپنجشنبه بود.. کلاس نداشتیم..
جونگکوک با دوستای دانشگاهش رفته بود بیرون..
از اتاق بیرونرفتم و شروع کردم به درست کردن یه سوپ آماده..
سبزیجاتمخصوص رو ریختم و ....
بعد ازپخته شدن سوپ، داخل کاسه ریختم..
یه لیوان آب و تیکه ای نونداخل سینی گذاشتم و به اتاقبرگشتم
در اتاق رد بستم و شروع کردم به خوردن سوپ..
-اه.. خدایا قرص نیاوردم.
part 3
لباسش خیس آب شده بود...
از چکمه هاش آب میچکید...
با لرزش وارد اتاقش شد..
لباسش رو عوض کرد..
دستاش از سرما قرمز شده بود و میلرزید..
بخاری اتاقش رو روشن کرد و در اتاقش رو بست...
-اه لعنتی.. سرما خوردم
فین فین کرد و عطسه ای کرد..
بینی اش رو بالا کشید..
-هف...همین کم بود..
با کلافگی گفت و کنار بخاری خوابید..
بعد ازچند دقیقه چشماش بسته شد
پرش زمانی فردا...
ات ویو..
آه.. امروزپنجشنبه بود.. کلاس نداشتیم..
جونگکوک با دوستای دانشگاهش رفته بود بیرون..
از اتاق بیرونرفتم و شروع کردم به درست کردن یه سوپ آماده..
سبزیجاتمخصوص رو ریختم و ....
بعد ازپخته شدن سوپ، داخل کاسه ریختم..
یه لیوان آب و تیکه ای نونداخل سینی گذاشتم و به اتاقبرگشتم
در اتاق رد بستم و شروع کردم به خوردن سوپ..
-اه.. خدایا قرص نیاوردم.
- ۱۸.۶k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط