شراب سرخ پارت ۳۸
شراب سرخ پارت ۳۸
#red_wine 🍷
حیرت زده سمتش چرخیدم ..
_نمیدونستم طرفدار اینطور چیزایی؟!
تهیونگ نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:طرفدار؟ اینجا مال منه!
با تعجب به او چشم دوختم:جون من راست میگی تهیونگ ؟ یعنی همش مال توعه؟ حتی اون پروژکتور ها؟
تهیونگ لبانش را داخل دهانش کشید تا از بروز خندهاش جلوگیر کند..
_شرمنده یک لحظه خیلی حیرت کردم ، اخه هیچ وقت اینطور جاها نیومدم خیلی دوست داشتم بیاما اما نشد!
تهیونگ ماشین را کنار باقی ماشین ها متوقف کرد
ابرویی بالا انداخت و با سوالی که کرد مو به تنم سیخ شد:تو از کجا میدونی قبلا نیومدی؟!
شت!!
دختر کمتر حرف بزنی نمیگن لالی..
کاش قبل باز کردن دهنم اول یکم فکر کنم..
همینطور که توی ذهنم با خودم کلنجار میرفتم چی بگم چی نگم شخصی به شیشه ماشین ضربه زد..
اوه خدای من اون به شدت جذاب و خوشتیپ بود!
کیم شیشه کنار من را پایین داد و مرد سرش را پایین اورد و دستانش را لبه شیشه ماشین قرار داد و با لبخندی که زد دلم برای چال لپش رفت:چه عجب از اینورا؟این افتخارو مدیون کی باشم؟!
وای!!!
منتظر بودم تهیونگ به من اشاره کند... اما زکی خیال باطل!
کیم پوزخندی زد و گفت: جیمین! اومده؟
مرد سری تکان داد و بعد نگاهاش را به من دوخت:همین الان ذکر و خیر بانو با جیمین بود..
لبخندی به او که با حالت صمیمانه سر شوخی را باز کرده بود زدم..
مرد چشمکی زد و از ماشین فاصله گرفت و دستانش را به سینه پهناورش زد و با ژست خیلی گادی به کیم گفت:به نفعته امشب بهترین خودتو به نمایش بزاری کیم ، خیلی وقته یک مسابقه خفن نداشتیم!
کیم دست راستش را پشت صندلیام گذاشت و بدنش را به سوی من کشید که فورا نفسم را در سینه حبس کردم..لعنتی این چه کاری بود، نمیگفت سکته کنم ،کیم سرش را پایین اورد و خطاب به ان مرد گفت:ماشینو آمده کنی اومدم!
اوه خدای من او میخواست مسابقه دهد !!
#red_wine 🍷
حیرت زده سمتش چرخیدم ..
_نمیدونستم طرفدار اینطور چیزایی؟!
تهیونگ نیم نگاهی بهم انداخت و گفت:طرفدار؟ اینجا مال منه!
با تعجب به او چشم دوختم:جون من راست میگی تهیونگ ؟ یعنی همش مال توعه؟ حتی اون پروژکتور ها؟
تهیونگ لبانش را داخل دهانش کشید تا از بروز خندهاش جلوگیر کند..
_شرمنده یک لحظه خیلی حیرت کردم ، اخه هیچ وقت اینطور جاها نیومدم خیلی دوست داشتم بیاما اما نشد!
تهیونگ ماشین را کنار باقی ماشین ها متوقف کرد
ابرویی بالا انداخت و با سوالی که کرد مو به تنم سیخ شد:تو از کجا میدونی قبلا نیومدی؟!
شت!!
دختر کمتر حرف بزنی نمیگن لالی..
کاش قبل باز کردن دهنم اول یکم فکر کنم..
همینطور که توی ذهنم با خودم کلنجار میرفتم چی بگم چی نگم شخصی به شیشه ماشین ضربه زد..
اوه خدای من اون به شدت جذاب و خوشتیپ بود!
کیم شیشه کنار من را پایین داد و مرد سرش را پایین اورد و دستانش را لبه شیشه ماشین قرار داد و با لبخندی که زد دلم برای چال لپش رفت:چه عجب از اینورا؟این افتخارو مدیون کی باشم؟!
وای!!!
منتظر بودم تهیونگ به من اشاره کند... اما زکی خیال باطل!
کیم پوزخندی زد و گفت: جیمین! اومده؟
مرد سری تکان داد و بعد نگاهاش را به من دوخت:همین الان ذکر و خیر بانو با جیمین بود..
لبخندی به او که با حالت صمیمانه سر شوخی را باز کرده بود زدم..
مرد چشمکی زد و از ماشین فاصله گرفت و دستانش را به سینه پهناورش زد و با ژست خیلی گادی به کیم گفت:به نفعته امشب بهترین خودتو به نمایش بزاری کیم ، خیلی وقته یک مسابقه خفن نداشتیم!
کیم دست راستش را پشت صندلیام گذاشت و بدنش را به سوی من کشید که فورا نفسم را در سینه حبس کردم..لعنتی این چه کاری بود، نمیگفت سکته کنم ،کیم سرش را پایین اورد و خطاب به ان مرد گفت:ماشینو آمده کنی اومدم!
اوه خدای من او میخواست مسابقه دهد !!
۴۶۳
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.