فیک طراحه من..؟!
فیک طراحه من..؟!
پارت⁴
"فردا صبح"
با الارم گوشیش از خواب پاشد...بخاطر زیادی روی تو خوردن مشروب سردرد شدیدی داشت اما بهش عادت کرده بود...از تخت پایین اومد و لباساشو پوشید..کارای مربوطه رو انجام داد و رفت پایین
÷:صبح بخیر
_:*خمیازه*...صبح توهم بخیر...صبونه چی داریم؟
÷:چیزی درستنکردم...امروزو بریم بیرون بخوریم
_:باشه..*رفت دراز کشید رو مبل*
بعد از اینکه صبحونشون رو بیرون خوردن جیمین تهیونگو رسوند شرکت و رفت به کارای خودش برسه
منشی:صبح بخیر رئیس کیم
_:صبح بخیر
منشی:دفترتون توی این شرکت امادس...از این طرف لطفا
_:اوک
منشی:چیزی میل دارین براتون بیارم؟
_:نه...میتونی بری
منشی:چشم
ساعت نزدیکای ۱۲ ظهر بود که از دفترش اومد بیرون و رفت پیش منشی
_:طراح هنوز نیومده؟
منشی:..یکم پیش بردن طراحیا رو تحویل خیاطا بدن...الاناس برگردن
_:اومد بگو بیاد پیشم
منشی:چشم
"۱۵ دقیقه بعد"
منشی:سلام...خانم جئون
+:بله؟
منشی:اقای کیم کارتون دارن
+:هوم
"در زد"
_:بیا تو
+:با من کار داشتین؟
_:اوهوم...کارا چطور پیش میرن؟
+:بد نیستن
_:میدونی که این ی مدت داریم ضرر زیادی میکنیم...و مردم دارن از برندای دیگه خریداری میکنن...تنها دلیل ضررمون کم بودن تنوع پوشاکمونه...دلیل این ضررمون بی اهمیتی توعه
+:متوجه حرفی که میزنید هستم...ولی رئیس ازم خواستن که این ی مدت کمتر طراحی کنم تا تولید لباس های دیگه رو بیشتر کنن
_:*خندید*...۸۵ درصد سهام این شرکت مال منه...و رئیس اصلی اینجا منم...پس هرچی که من میگمو باید انجام بدی خانم جئون*بلند*
+:هرکی میخوای باش...حق داد زدن سر منو نداری جناب کیم*داد*
*ویلیام اومد داخل*
×:چه خبره؟...شرکتو گزاشتین رو سرتون
+:دخالت نکن ویلیام
_:اگه بخوای اینطوری ادامه بدی اخراجت میکنم...فهمیدی؟
+:اخراج؟...برام مهم نیست چیکار میکنی...من تحت هر شرایط از حق و حقوق خودم دفاع میکنم
رئیس:اینجا چخبره؟...چرا دارین باهم دعوا میکنین؟...دوتا ادم بالغ باید با دعوا کارشونو حل کنن؟...لطفا از هم معذرت خواهی کنین
+:عمرا
رئیس:اینجوری که نمیشه..ات...ایشون رئیس ما هستن...تازه برای دیدنت کلی راه اومدن....لطفا ازشون معذرت خواهی کن
پارت⁴
"فردا صبح"
با الارم گوشیش از خواب پاشد...بخاطر زیادی روی تو خوردن مشروب سردرد شدیدی داشت اما بهش عادت کرده بود...از تخت پایین اومد و لباساشو پوشید..کارای مربوطه رو انجام داد و رفت پایین
÷:صبح بخیر
_:*خمیازه*...صبح توهم بخیر...صبونه چی داریم؟
÷:چیزی درستنکردم...امروزو بریم بیرون بخوریم
_:باشه..*رفت دراز کشید رو مبل*
بعد از اینکه صبحونشون رو بیرون خوردن جیمین تهیونگو رسوند شرکت و رفت به کارای خودش برسه
منشی:صبح بخیر رئیس کیم
_:صبح بخیر
منشی:دفترتون توی این شرکت امادس...از این طرف لطفا
_:اوک
منشی:چیزی میل دارین براتون بیارم؟
_:نه...میتونی بری
منشی:چشم
ساعت نزدیکای ۱۲ ظهر بود که از دفترش اومد بیرون و رفت پیش منشی
_:طراح هنوز نیومده؟
منشی:..یکم پیش بردن طراحیا رو تحویل خیاطا بدن...الاناس برگردن
_:اومد بگو بیاد پیشم
منشی:چشم
"۱۵ دقیقه بعد"
منشی:سلام...خانم جئون
+:بله؟
منشی:اقای کیم کارتون دارن
+:هوم
"در زد"
_:بیا تو
+:با من کار داشتین؟
_:اوهوم...کارا چطور پیش میرن؟
+:بد نیستن
_:میدونی که این ی مدت داریم ضرر زیادی میکنیم...و مردم دارن از برندای دیگه خریداری میکنن...تنها دلیل ضررمون کم بودن تنوع پوشاکمونه...دلیل این ضررمون بی اهمیتی توعه
+:متوجه حرفی که میزنید هستم...ولی رئیس ازم خواستن که این ی مدت کمتر طراحی کنم تا تولید لباس های دیگه رو بیشتر کنن
_:*خندید*...۸۵ درصد سهام این شرکت مال منه...و رئیس اصلی اینجا منم...پس هرچی که من میگمو باید انجام بدی خانم جئون*بلند*
+:هرکی میخوای باش...حق داد زدن سر منو نداری جناب کیم*داد*
*ویلیام اومد داخل*
×:چه خبره؟...شرکتو گزاشتین رو سرتون
+:دخالت نکن ویلیام
_:اگه بخوای اینطوری ادامه بدی اخراجت میکنم...فهمیدی؟
+:اخراج؟...برام مهم نیست چیکار میکنی...من تحت هر شرایط از حق و حقوق خودم دفاع میکنم
رئیس:اینجا چخبره؟...چرا دارین باهم دعوا میکنین؟...دوتا ادم بالغ باید با دعوا کارشونو حل کنن؟...لطفا از هم معذرت خواهی کنین
+:عمرا
رئیس:اینجوری که نمیشه..ات...ایشون رئیس ما هستن...تازه برای دیدنت کلی راه اومدن....لطفا ازشون معذرت خواهی کن
۶.۹k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.