کاش به دنیا نمیومدم
فصل 2 پارت 30
آب دهنمو قورت دادمو نفس عمیق کشیدم
∆تو باید الینا باشی ؟
-آره
∆دیشب از تهیونگ اسمتو پرسیدم اسم قشنگی کی این اسمو روت گذاشته؟
-خب نمیدونم
∆نمیدونی؟
-نه من از وقتی به دنیا اومدم بابام ازم متنفر بود مامانم نداشتم ولی شاید عمه فیکم این اسمو روم گذاشته
∆من واقعا برا گذشتت متاسفم
-ولی تاسف تو گذشته منو درست نمیکنه
∆راست میگی ولی الان میتونم اونارو جبران کنم میتونم تا حد امکان براتون پدری کنم
-من نمی خوام تو برام پدری کنی من نه به پدر احتیاج دارم نه به مادر چون یاد گرفتم به خودم تکیه کنم ولی من تهیونگ و یونگی رو به عنوان برادرم می خوام و قبولشون دارم
∆خببب البته که اونا میتونن برادرت باشن ولی خیلی خوب میشد اگه توهم دختر من میشدی
-من دخترت هستم ولی بزار رابطه پدر و دختری مون فقط یه اسم بمونه من باهات چندان راحت نیستم
∆باشه:)
-خب من دیگه میرم خداحافظ
بلند شدم بیام بیرون یونگی داشت نارنگی میقولید ؛ برام دست تکون داد و منم با یه لبخند ریز براش دست تکون دادم اومدم بیرون و تهیونگ هم دنبالم اومد از اون اتاق تا در خروجی ساکت موندیم تا اینکه وقتی به در رسیدیم تهیونگ گفت
+خبببببب اممممم می خوام برسونمت
-نه می خوام تنها برم و یکم فک کنم
+خب حداقل بزار بگم برات ماشین بیارن
-نه ممنون می خوام راه برم
+داری لج میکنی؟
-نه واقعا می خوام تنهایی برم
+خببب باشه
در بزرگی بود بازش کرد که دیدیم کویین با ماشینش جلو دره
+تو نرفته بودی؟
2چرا رفتم ولی یادم افتاد باید این ک.ی.ر خرم با خودم ببرم برگشتم که اینو ببرم
-هوی حرفتو پس بگیر آمپر عقب گاو
+بسه با هردوتونم
+تو هم برو سوار شو خوب شد این اومد
-ولی من که گفتم می خوام تنها برم اصن ترجیح میدم با پای پیاده و بدون کفش برم ولی سوار ماشین این نشم
2به تو خوبی نیومده
+بابا بسه دیگه اه تو هم گوه میخوری برو سوار شو برین
اینو گفت و رفت داخل خونه و درو پشت سرش بست
از ناچار و با حرص سوار ماشین کویین شدم
با پوزخند موفقیت آمیزی نگام کرد و گفت
2بازنده
ادامه دارد....
آب دهنمو قورت دادمو نفس عمیق کشیدم
∆تو باید الینا باشی ؟
-آره
∆دیشب از تهیونگ اسمتو پرسیدم اسم قشنگی کی این اسمو روت گذاشته؟
-خب نمیدونم
∆نمیدونی؟
-نه من از وقتی به دنیا اومدم بابام ازم متنفر بود مامانم نداشتم ولی شاید عمه فیکم این اسمو روم گذاشته
∆من واقعا برا گذشتت متاسفم
-ولی تاسف تو گذشته منو درست نمیکنه
∆راست میگی ولی الان میتونم اونارو جبران کنم میتونم تا حد امکان براتون پدری کنم
-من نمی خوام تو برام پدری کنی من نه به پدر احتیاج دارم نه به مادر چون یاد گرفتم به خودم تکیه کنم ولی من تهیونگ و یونگی رو به عنوان برادرم می خوام و قبولشون دارم
∆خببب البته که اونا میتونن برادرت باشن ولی خیلی خوب میشد اگه توهم دختر من میشدی
-من دخترت هستم ولی بزار رابطه پدر و دختری مون فقط یه اسم بمونه من باهات چندان راحت نیستم
∆باشه:)
-خب من دیگه میرم خداحافظ
بلند شدم بیام بیرون یونگی داشت نارنگی میقولید ؛ برام دست تکون داد و منم با یه لبخند ریز براش دست تکون دادم اومدم بیرون و تهیونگ هم دنبالم اومد از اون اتاق تا در خروجی ساکت موندیم تا اینکه وقتی به در رسیدیم تهیونگ گفت
+خبببببب اممممم می خوام برسونمت
-نه می خوام تنها برم و یکم فک کنم
+خب حداقل بزار بگم برات ماشین بیارن
-نه ممنون می خوام راه برم
+داری لج میکنی؟
-نه واقعا می خوام تنهایی برم
+خببب باشه
در بزرگی بود بازش کرد که دیدیم کویین با ماشینش جلو دره
+تو نرفته بودی؟
2چرا رفتم ولی یادم افتاد باید این ک.ی.ر خرم با خودم ببرم برگشتم که اینو ببرم
-هوی حرفتو پس بگیر آمپر عقب گاو
+بسه با هردوتونم
+تو هم برو سوار شو خوب شد این اومد
-ولی من که گفتم می خوام تنها برم اصن ترجیح میدم با پای پیاده و بدون کفش برم ولی سوار ماشین این نشم
2به تو خوبی نیومده
+بابا بسه دیگه اه تو هم گوه میخوری برو سوار شو برین
اینو گفت و رفت داخل خونه و درو پشت سرش بست
از ناچار و با حرص سوار ماشین کویین شدم
با پوزخند موفقیت آمیزی نگام کرد و گفت
2بازنده
ادامه دارد....
۷.۲k
۳۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.