وانشات جیمین
پارت 3 remember
و برگشت و با نهایت سرعتی که میتونست با قدم های آروم و سنگین برداره از اون جهنم دور شد و جمین با مکثی دنبالش راه افتاد
به خودش فوش میداد که چرا بدون در زدن رفته داخل ممکن بود حتی صحنه های بدتر از عوسوک ببینه
ا/ت از پله ها پایین رفت و پایین پله ها ایستاد جیمین هم پشت سرش رفت و وقتی ا/ت وایساد ازش پرسید: خب کارتون چیه
ا/ت موشکافانه قیافه جیمین رو از نظر گذروند و فرضیه تو ذهنش هر لحظه به نظریه بودن نزدیکتر میشد
جیمین که از نگا های ا/ت خوشش نیومده بود گفت ابرویی بالا انداخت و آهسته گفت: با دوست پسرت به هم زدی
ا/ت شوکه گفت: چه؟ دوست پسر؟
جیمین دستاشو تو جیب شلوارش فرو برد و گفت: این روزا مردای جذاب کم پیدا میشن
ا/ت پوزخندی زد و دست به سینه شد: هوا برا نداره همچین تیکه ایم نیستی فقط چندتا سوال دارم ازت
-برای همین شیش ساعته زوم کردی؟
رز بیمقدمه پرسید: اسمت چیه؟
جیمین تک خنده ای کرد و گفت: ببخشید؟
ا/ت دلیل اورد: بادیگارد جدیدی پس لازمه اسمتو بدونم
-پارک جیمین
ا/ت سعی کرد هیجانش و پنهان کنه: چند سالته؟
جیمین پوزخند زد و شقیقشو خاروند کمی به ا/ت نزدیک شد و زمزمه کرد: از همه بادیگارد ها سنشون و میپرسی؟
ا/ت پررو را زد تو چشمای جیمین: آره جزو شرایط استخدامه
-جیمین با لحن سردی گفت: اما تو که منو استخدام نکردی
فعلا از اینکه ا/ت بتونه چیزی بگه جیمین برگشت و از خونه خارج شد
ا/ت که بدجور ضایع شده بود لبشو گزید و گفت: حالتو جا میارم عوضی
***
یک هفته ای از اون روز کذایی گذشته بود و ا/ت داشت برای بار آخر آرایشش و تمدید میکرد
اون شب دعوت شده بود به پارتی مین هو یکی از پسرای دانشگاه که به مناسبت تولدش پارتی گرفته بود و از شانس بدش جیسو بخاطر سرماخوردگی نتونسته بود بیاد تا باهم آماده بشن اولش نمیخواست بره اما خیلی وقت بود درست و حسابی خوشگذرونی نکرده بود
وقتی کاراش تموم شد کیفشو برداشت و از اتاق بیرون رفت از شانس خوبش هوسوک تو سالن داشت با تلفن صحبت میکرد خوشحال بهش نزدیک شد و وقتی هوسوک ا/ت و دید با تعجب تماسشو قطع کرد و بهش گفت: جایی میری؟
ا/ت تمام خواهششو تو چشاش ریخت: اوپاااا
هوسوک با لحن ا/ت کمی احساس خطر کرده بود گوشیش و تو جیبش گذاشت و گفت: چی میخوای
ا/ت خوشحال به بازوی هوسوک چسبید و با چشمایی که ستاره ها توش چشمک میزد گفت: امشب تولد یکی از دوستامه میخوام برم
هوسوک که قضیه رو گرفته بود از سر بیچارگی آهی کشید و گفت: میدونی پدرت سخت اجازه میده
ا/ت سریع گفت: نه اگه با تو برم قول میدم دختر خوبی باشم و دردسر درست نکنم و فنی نگاه مردد هوسوک رو دید اضافه کرد: اوپا اگه منو نبری کاری میکنم تا کسی که باهام میاد اخراج شه میدونی که اینکار و میکنم اما اگه تو منو ببر...
-هی جیمین- جیمین حرفش با صدا شدن که داشت از اونجا رد میشد توسط هوسوک قطع شد و ناباورانه به هوسوک نگا کرد
جیمین که از دیدن ا/ت تو اون لباس و صمیمیتش با هوسوک تعجب کرده بود به سمتشون رفت و به هوسوک گفت: چیزی شده؟
هوشنگ که نور امید بهش تابیده بود سریع ا/ت و از خودش دور کرد و به جیمین گفت: آره ا/ت میخواد بره تولد دوستش تو هم باید ببریش
بلافاصله ا/ت و به طرف جیمین هل داد و اگه جیمین ا/ت و نگرفته بود خورده بود زمین
اضافه کرد- مراقب باش
جیمین که نگرانی هوسوک و درک نکرده بود اخم کرد و ا/ت که تو بغلش بود و حسابی از دست هوسوک حرصی شده بود از جیمین فاصله گرفت
+حرصی خطاب به هوسوک گفت: میکشمت
میدونست اینکار رو به خاطر کار بلدی جیمین کرده بود برای اینکه نتونه دردسر درست کنه موهاشو از تو صورتش کنار زد و با لحنی سرد به جیمین گفت- بریم
.
.
.
لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#منحرف باشین
#گشاد نباشین
و برگشت و با نهایت سرعتی که میتونست با قدم های آروم و سنگین برداره از اون جهنم دور شد و جمین با مکثی دنبالش راه افتاد
به خودش فوش میداد که چرا بدون در زدن رفته داخل ممکن بود حتی صحنه های بدتر از عوسوک ببینه
ا/ت از پله ها پایین رفت و پایین پله ها ایستاد جیمین هم پشت سرش رفت و وقتی ا/ت وایساد ازش پرسید: خب کارتون چیه
ا/ت موشکافانه قیافه جیمین رو از نظر گذروند و فرضیه تو ذهنش هر لحظه به نظریه بودن نزدیکتر میشد
جیمین که از نگا های ا/ت خوشش نیومده بود گفت ابرویی بالا انداخت و آهسته گفت: با دوست پسرت به هم زدی
ا/ت شوکه گفت: چه؟ دوست پسر؟
جیمین دستاشو تو جیب شلوارش فرو برد و گفت: این روزا مردای جذاب کم پیدا میشن
ا/ت پوزخندی زد و دست به سینه شد: هوا برا نداره همچین تیکه ایم نیستی فقط چندتا سوال دارم ازت
-برای همین شیش ساعته زوم کردی؟
رز بیمقدمه پرسید: اسمت چیه؟
جیمین تک خنده ای کرد و گفت: ببخشید؟
ا/ت دلیل اورد: بادیگارد جدیدی پس لازمه اسمتو بدونم
-پارک جیمین
ا/ت سعی کرد هیجانش و پنهان کنه: چند سالته؟
جیمین پوزخند زد و شقیقشو خاروند کمی به ا/ت نزدیک شد و زمزمه کرد: از همه بادیگارد ها سنشون و میپرسی؟
ا/ت پررو را زد تو چشمای جیمین: آره جزو شرایط استخدامه
-جیمین با لحن سردی گفت: اما تو که منو استخدام نکردی
فعلا از اینکه ا/ت بتونه چیزی بگه جیمین برگشت و از خونه خارج شد
ا/ت که بدجور ضایع شده بود لبشو گزید و گفت: حالتو جا میارم عوضی
***
یک هفته ای از اون روز کذایی گذشته بود و ا/ت داشت برای بار آخر آرایشش و تمدید میکرد
اون شب دعوت شده بود به پارتی مین هو یکی از پسرای دانشگاه که به مناسبت تولدش پارتی گرفته بود و از شانس بدش جیسو بخاطر سرماخوردگی نتونسته بود بیاد تا باهم آماده بشن اولش نمیخواست بره اما خیلی وقت بود درست و حسابی خوشگذرونی نکرده بود
وقتی کاراش تموم شد کیفشو برداشت و از اتاق بیرون رفت از شانس خوبش هوسوک تو سالن داشت با تلفن صحبت میکرد خوشحال بهش نزدیک شد و وقتی هوسوک ا/ت و دید با تعجب تماسشو قطع کرد و بهش گفت: جایی میری؟
ا/ت تمام خواهششو تو چشاش ریخت: اوپاااا
هوسوک با لحن ا/ت کمی احساس خطر کرده بود گوشیش و تو جیبش گذاشت و گفت: چی میخوای
ا/ت خوشحال به بازوی هوسوک چسبید و با چشمایی که ستاره ها توش چشمک میزد گفت: امشب تولد یکی از دوستامه میخوام برم
هوسوک که قضیه رو گرفته بود از سر بیچارگی آهی کشید و گفت: میدونی پدرت سخت اجازه میده
ا/ت سریع گفت: نه اگه با تو برم قول میدم دختر خوبی باشم و دردسر درست نکنم و فنی نگاه مردد هوسوک رو دید اضافه کرد: اوپا اگه منو نبری کاری میکنم تا کسی که باهام میاد اخراج شه میدونی که اینکار و میکنم اما اگه تو منو ببر...
-هی جیمین- جیمین حرفش با صدا شدن که داشت از اونجا رد میشد توسط هوسوک قطع شد و ناباورانه به هوسوک نگا کرد
جیمین که از دیدن ا/ت تو اون لباس و صمیمیتش با هوسوک تعجب کرده بود به سمتشون رفت و به هوسوک گفت: چیزی شده؟
هوشنگ که نور امید بهش تابیده بود سریع ا/ت و از خودش دور کرد و به جیمین گفت: آره ا/ت میخواد بره تولد دوستش تو هم باید ببریش
بلافاصله ا/ت و به طرف جیمین هل داد و اگه جیمین ا/ت و نگرفته بود خورده بود زمین
اضافه کرد- مراقب باش
جیمین که نگرانی هوسوک و درک نکرده بود اخم کرد و ا/ت که تو بغلش بود و حسابی از دست هوسوک حرصی شده بود از جیمین فاصله گرفت
+حرصی خطاب به هوسوک گفت: میکشمت
میدونست اینکار رو به خاطر کار بلدی جیمین کرده بود برای اینکه نتونه دردسر درست کنه موهاشو از تو صورتش کنار زد و با لحنی سرد به جیمین گفت- بریم
.
.
.
لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#منحرف باشین
#گشاد نباشین
۸۳.۶k
۲۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.