وانشات جیمین

پارت 5 remember

جیمین ابرویی بالا انداخت و نگاهش و از ا/ت گرفت که با دیدن ون سیاه رنگ و مشکوکی که بهشون نزدیک میشه اخم کردن
ا/ت از بی‌توجهی جیمین عصبی تر شد:هی
جیمین اما توجهش به اون ون بود و وقتی در ماشین درحال عبور کنارشون شد و مرد مسلحی بیرون اومد به سرعت کمر ا/ت رو گرفت و خودشو پرت کرد پشت ماشین تا از شلیک های متعدد اونا در امان بمونم ا/ت شوکه خودشو تو بغل جیمین جمع کرد و دستاشو رو گوشتش گذاشت و جیمین دستاشو دور ا/ت پیچید تا از آسیب احتمالی دور بمونه و وقتی چراغ عقب ماشین به خاطر شلیک ها جدا شد جیمین بازوهاش و حفاظ سر ا/ت کرد و چراغ به دستش برخورد کرد و خراشی رو روی دستش ایجاد کرد بعد از چند ثانیه وقتی ماشین آب کشیده اون ون به سرعت دور شد و جیمین سریع بلند شد و دید اون ون پیچید تو یه خیابون دیگه بازوی ا/ت رو گرفت و بلندش کرد و دنبال خودش به سمت ماشین حفاظت برد ا/ت بازوی جیمین رو از رو کتش چنگ زد و معترض گفت: کجا داری میری باید به مین هو-
جیمین عصبی برگشت سمتش و بازوی دیگه شو هم گرفت: هر لحظه ممکنه اونا برگردن و دیگه راه فراری نداریم پس دهنتو ببند و دنبالم بیا
ا/ت اخمی کرد و بی حرف دنبالش رفت تا سوار ماشین شدن جیمین ماشینو روشن کرد و به سرعت از اونجا دور شدن
ر
ا/ت درحالی که کمربندشو میبست گفت: کجا داری میری؟
جیمین سرعتشو بیشتر کرد: بیرون از شهر
+ چرا!؟؟
چون مطمئنا اونا تمام راههایی که به خونه میرسن رو تحت نظر دارن پس باید از جایی بریم که انتظارش و نداشته باشن
ا/ت خواست چیزی بگه که نگاهش به دست خونی جیمین افتاد و بعد به کت خونیش کت جیمین رو کنار زد و با دیدین پهلوی خونیش شوکه به چهره ی خیس عرقش نگا کرد: تو تیر خوردی
جیمین با دست خونیش کت و برگردوند سرجاش و بی‌تفاوت گفت: چیزی نیست
ا/ت عصبی دستشو عقب کشید: یعنی چی چیزی نیست تو تیر خوردی میفهمی؟؟؟
جیمین داد زد: آره میفهمم بس کن
ا/ت با اخم نگاهشو از جیمین گرفت و دستاشو بغل کرد
جیمین گوشیشو بیرون اورد تا با مرکز تماس بگیره اما با دیدن صفحه اش و گلوله ای درست وسط صفحه جاخوش کرده بود پوفی کشید و گوشیو پرت کرد صندلی عقب
به ا/ت گفت: گوشیت کجاس؟
ا/ت میخواستی کجا باشه تو کیفمه که تو خونه مین هو جاموند
جیمین کلافه پیشونیشو مالید و نفسشو بیرون داد بعد از چند دقیقه وقتی از شهر خارج شدن ا/ت دوباره به جیمین نگا کرد و با دیدن قطرات ریز و درشت رو پیشونیش پیشنهاد داد: حالت خوب نیست بزار من رانندگی کنم
جیمین مردد ا/ت و نگا کرد و با مکث ماشینو گوشه ی جاده نگه داشت ا/ت سریع پیاده شد و جیمین درو باز کرد ا/ت کمکش کرد که بره رو صندلی کناری بشینه و بعد سریع برگشت و خودش سوار شد
+کجا برم؟
جیمین درحالی که بازوشو فشار میداد: چهل کیلومتر مستقیم برو
ا/ت همین کار رو کرد و تا نیم ساعت بعد ماشین جلوی تنها کلبه ی چوبی نزدیک به یه دست ذرت نگه داشت
جیمین به سختی گفت: همینجاس
ا/ت بلافاصله پیاده شد و به سمت جیمین رفت و درو براش باز کرد جیمین باکمک ا/ت پیاده شد و بهش تکیه داد وارد کلبه شدن و ا/ت جیمین رو به سمت کاناپه برد و کمکش کرد کتشو در بیاره و دراز بکشه سریع تمام چراغ هارو روشن کرد و گفت: جعبه کمک های اولیه کجاس؟
جیمین سخت زمزمه کرد- کابینت... بالا ...
ا/ت دیگه صبر نکرد به سمت آشپزخونه دوید تمام کابینت های بالایی و گشت و وقتی جعبه کمکهای اولیه رو پیدا کرد برگشت و کنار جیمین رو زمین زانو زد
دستکش های پلاستیکی رو پوشید و دست خونی جیمین رو از رو زخمش کنار شد تمام پیراهنش قرمز شدن بود
نفسشو بیرون فرستاد و سریع پیرهن جیمین رو از شلوارش بیرون کشید و خواست دکمه هاشو باز کنه که جیمین دستشو گرفت ا/ت سوالی جیمین رو نگا کرد
جیمین معلوم بود درد زیادی می‌کشه گفت: می‌دونی چیکا کنی؟
ا/ت نگاهشو تو چشمای جیمین چرخوند و ابرویی بالا انداخت: انگار یه چیزیو بهت نگفتن جناب من دانشجوی پزشکی ام ...نگران نباش نمی کشمت
.
.
.
#منحرف_باشین
#گشاد_نباشین
دیدگاه ها (۱۳)

ادامه وانشات تهیونگ

وانشات جیمین

وانشات جیمین

وانشات جیمین

عشق مافیاییp2

p1عشق مافیایی

پارت ۵۸ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط