🍁
🍁
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#هوس_خان👑
#پارت20
چشمای ترسیده اش برای من هیچ اهمیتی نداشت الان تنها چیزی که مهم بود فقط و فقط آروم کردن خودم بود.
از این کارم آنچنان راضی نبودم ولی شهوت و اون همه مشروب کاری کرده بودن که به وجدانم هیچ بهایی ندم.
کاملا لخت زیر تنم لود و من تمام تنش و می بوسیدم و زبون میزدم و چه لذتی بالاتر از این ؟
و من انگار که به شراب صد ساله رسیده باشم کام میگرفتم جون می گرفتم
اتش وجودم بالامیگرفت و شعله ورتر می شد
هر لحظه ممکن بود آتشفشانی که توی وجودم بیدار شده به فوران برسه و سرریز کنه
دستمو بین پاش کشیدم انگار که به بهشت برین رسیده باشم هوش از سرم رفت مثل دیوونه ها سرمو بین پاش بردم و شروع کردم به بوسه زدنش
من بوسه می زدم و اون صدای هق هق هقش توی اتاق پخش میشد دیگه برام اهمیتی نداشت که کسی اون بیرون صدای ما رو بشنوه یا حتی داخل بیاد فقط و فقط میخواستم این دختر رو بدست بیارم .
دستم بالاتر بردم روی دهنش گذاشتم و گفتم نکنه صدات بره بیرون و کسی بیاد اینجا مطمئن باش همه بهت میگن به شوهر خواهرش چشم داشته میفهمی که چی میگم؟
لبش و به دندان گرفت تا سکوت کنه و من به کارم ادامه دادم یکی از انگشتامو واردش کردم که صدای جیغ شو زیر دستم خفه کرد.
به قدری تنگ بود که انگشتم اصلاً توان جابجا شدن نداشت
لذتی که داشتم و هرگز تصور وتجربه نکرده بودم
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#هوس_خان👑
#پارت20
چشمای ترسیده اش برای من هیچ اهمیتی نداشت الان تنها چیزی که مهم بود فقط و فقط آروم کردن خودم بود.
از این کارم آنچنان راضی نبودم ولی شهوت و اون همه مشروب کاری کرده بودن که به وجدانم هیچ بهایی ندم.
کاملا لخت زیر تنم لود و من تمام تنش و می بوسیدم و زبون میزدم و چه لذتی بالاتر از این ؟
و من انگار که به شراب صد ساله رسیده باشم کام میگرفتم جون می گرفتم
اتش وجودم بالامیگرفت و شعله ورتر می شد
هر لحظه ممکن بود آتشفشانی که توی وجودم بیدار شده به فوران برسه و سرریز کنه
دستمو بین پاش کشیدم انگار که به بهشت برین رسیده باشم هوش از سرم رفت مثل دیوونه ها سرمو بین پاش بردم و شروع کردم به بوسه زدنش
من بوسه می زدم و اون صدای هق هق هقش توی اتاق پخش میشد دیگه برام اهمیتی نداشت که کسی اون بیرون صدای ما رو بشنوه یا حتی داخل بیاد فقط و فقط میخواستم این دختر رو بدست بیارم .
دستم بالاتر بردم روی دهنش گذاشتم و گفتم نکنه صدات بره بیرون و کسی بیاد اینجا مطمئن باش همه بهت میگن به شوهر خواهرش چشم داشته میفهمی که چی میگم؟
لبش و به دندان گرفت تا سکوت کنه و من به کارم ادامه دادم یکی از انگشتامو واردش کردم که صدای جیغ شو زیر دستم خفه کرد.
به قدری تنگ بود که انگشتم اصلاً توان جابجا شدن نداشت
لذتی که داشتم و هرگز تصور وتجربه نکرده بودم
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
۵.۵k
۱۹ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.