《 امتحان زندگی 》
p²⁷
دوهی : چطوری مگه نمیدونی از فردا امتحانا شروع میشه چطوری میخواهی هم کار کنی هم درس بخونی
ا،ت : دادن نزن چرا شلوغش میکنی تازشم خیلیا هستن که هم کار میکنن هم درس میخونن
دوهی : الآن که کسی توی کلاس نیست باشه هر جور راحتی اگه کمکی ازمخواستی حتما بگو
ا،ت : باشه حتما میگم
دوهی : راستی چرا از وقتی که اومدی همش به صفحه گوشیت نگاه میکنی نکنه منتظر تماس دکتر کیم هستی
با شنیدن اسم تهیونگ اخم ریزی بین ابروهاش نشست
دوهی : چی شده نکنه دعوا کردین
ا،ت : میشه در موردش حرف نزنیم بیا روی امتحان فردا تمرکز کنیم
یوچان : در مورد رابطه ای که تموم شدا نبایدم حرف بزنی
نگاهش رو به یوچان داد که به چهارچوب در تکیه داد و با نیشخند که روی لبش بود بهش خیره شده بود
ا،ت : منظورت چیه ؟
یوچان نگاهی به دوهی انداخت و بعد دوباره به ا،ت نگاه کرد
یوچان : بايد نتها حرف بزنیم
دوهی چشم غریه بهش رفت و روبه ا،ت کرد
دوهی : من بیرون منتظرتم
دوهی از کلاس خارج شد و یوچان درو پشت سرش بست
ا،ت از روی صندلی اش بلند شد به سمته یوچان رفت و جلوش ایستاد
ا،ت : زود باش بگو منظورت چیه
یوچان : دکتر کیم همینطور که همه میگفتن مرد عاقلیه فهميد که باید ازت فاصله بگیره
ا،ت : تو چه قلتی کردی
یوچان پوزخندی روی لبش نقش بسته و با پشت دستش گونه اش رو نوازش کرد ا،ت زود دستش رو پس زد و با عصبانیت گفت
ا،ت : بهم دست نزن
یوچان : به دوست پسرت گفتم که قراره باهم ازدواج کنیم و تو نامزدم.....
با سوزش گونه اش حرف قطع شد و صورتش به سمته دیگه چرخید
دستش روی گونش گذاشت و صورتش رو به سمته ا،ت برگردوند
انگشت اشاره اش رو تحدید آمیز به سمتش گرفت
ا،ت : تو هیچی من نیست فهميدی درضمن عشق ما آنقدر ضعیف نیست که با دوتا چرت پرتی که تو گفتی تموم بشه
دستش روی شونه یوچان گذاشت و هولش داد دستش رو دستگيره در گذاشت که یوچان مانع اش شد و بازوش رو گرفت به سمته خودش برگردوند و دستاش دو طرفش گذاشت و بهش نزدیک شد
ا،ت : برو عقب وگرنه بد میبینی
یوچان : مثلا میخواهی چیکار کنی جیغ میکنی
یوچان صورتش رو بهش نزدیک
ا،ت : من نه تو قراره جیغ بزنی........
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.