امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
p²⁸
ا،ت : من نه تو قراره جیغ بزنی
پا رو بلند کرد و با زانوش زد بین پاهای یوچان
که یوچان ازش فاصله گرفت و به سمته جلو خم شد و از درد چشماش روی هم فشار داد
یوچان : دختره هر*زه چیکار کردی
یک قدمی بهش نزدیک شد
ا،ت : یه دفعه دیگه بهم نزدیک بشی جوری میزنمت که ناقص بشی
کیف اش رو برداشت و از کلاس خارج شد و به سمته دوهی که کنار در کلاس منتظر بود رفت
دوهی : یه خبر خوب برات دارم یکی از دوستام گفت که توی رستوران باباش به یه کارسون نیمه وقت نياز دارن
ا،ت : خیلی خوبه ولی من الان نمیتونم بریم نمیشه فردا برم
دوهی : نه الانم شاید دیر شده باشه چون خیلی از داشجو ها دنبال کار نیمه وقت هستن باید عجله کنی
ا،ت : ولی من باید هرچه زودتر با تهیونگ حرف بزنم ولی به اینکارو نیاز دارم
دوهی : خوب اول برو مصاحبه کن بعدن میتونی بری دیدن دکتر کیم
ا،ت : باشه به هرحال زود تموم میشه
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بعد از اینکه وضعیت مریضاش مطمئن شد که دیگه خطر جانی نداره از اتاق خارج شد و به سمته اتاقش رفت بعد از درآوردن روپوش سفیدش کتش رو پوشید و از اتاقش خارج شد که با صدای فردی ایستاد
دایون : کجا با این عجله تهیونگ
تهیونگ به سمتش برگشت و تعظيم کوتاهی کرد
تهیونگ : پرفسور هونگ شما اينجایین
دایون : نکنه از دیدنم ناراحت شدی
تهیونگ : نه این چه حرفیه
دایون : برای یه کاری اومد بودم بیمارستان گفتم ترو هم ببینیم وقتی که داری یه قهوه باهم بخوریم
تهیونگ : البته بفرمایید
از بیمارستان خارج شدن و به سمته کافه که روبه روی بیمارستان بود رفتن و روی یکی از میزا نسشت گارسون به سمته شون اومد
....چی میل دارین قربان
دایون : یه قهوه ساده
تهیونگ : برای منم یه آمریکانو
....چشم
گارسون ازشون فاصله گرفت که دایون روبه تهیونگ کرد
دایون : رابطت با دوست دختر چطوره
تهیونگ : خوبه چطور مگه
گارسون سفارش ها رو آورد و روی میز گذاشت
دایون : از رابطه ای که با اون دختر داری مطمئنی ؟
تهیونگ فنجان قهوه اش روی میز گذاشت
تهیونگ : اره من اون دختر دوست دارن چرا همیچین سوالی میپرسید
دایون : ببین تهیونگ تو مثل پسره خودمی و میدونم که پسره عاقلی هستی تو یه مرد بالغی ولی اون یه دختر بچه ست شاید به مرور زمان احساستش تعقیر کنه
تهیونگ به صندلی اش تکیه داد و انگشتاش توی هم گره زد.......
اجازه خوندن بدون لایک و کامنت ندارین
تا وقتی که لایک و کامنت بالا نره از پارت بعدی خبر نیست گفتم که بدونید
p²⁸
ا،ت : من نه تو قراره جیغ بزنی
پا رو بلند کرد و با زانوش زد بین پاهای یوچان
که یوچان ازش فاصله گرفت و به سمته جلو خم شد و از درد چشماش روی هم فشار داد
یوچان : دختره هر*زه چیکار کردی
یک قدمی بهش نزدیک شد
ا،ت : یه دفعه دیگه بهم نزدیک بشی جوری میزنمت که ناقص بشی
کیف اش رو برداشت و از کلاس خارج شد و به سمته دوهی که کنار در کلاس منتظر بود رفت
دوهی : یه خبر خوب برات دارم یکی از دوستام گفت که توی رستوران باباش به یه کارسون نیمه وقت نياز دارن
ا،ت : خیلی خوبه ولی من الان نمیتونم بریم نمیشه فردا برم
دوهی : نه الانم شاید دیر شده باشه چون خیلی از داشجو ها دنبال کار نیمه وقت هستن باید عجله کنی
ا،ت : ولی من باید هرچه زودتر با تهیونگ حرف بزنم ولی به اینکارو نیاز دارم
دوهی : خوب اول برو مصاحبه کن بعدن میتونی بری دیدن دکتر کیم
ا،ت : باشه به هرحال زود تموم میشه
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بعد از اینکه وضعیت مریضاش مطمئن شد که دیگه خطر جانی نداره از اتاق خارج شد و به سمته اتاقش رفت بعد از درآوردن روپوش سفیدش کتش رو پوشید و از اتاقش خارج شد که با صدای فردی ایستاد
دایون : کجا با این عجله تهیونگ
تهیونگ به سمتش برگشت و تعظيم کوتاهی کرد
تهیونگ : پرفسور هونگ شما اينجایین
دایون : نکنه از دیدنم ناراحت شدی
تهیونگ : نه این چه حرفیه
دایون : برای یه کاری اومد بودم بیمارستان گفتم ترو هم ببینیم وقتی که داری یه قهوه باهم بخوریم
تهیونگ : البته بفرمایید
از بیمارستان خارج شدن و به سمته کافه که روبه روی بیمارستان بود رفتن و روی یکی از میزا نسشت گارسون به سمته شون اومد
....چی میل دارین قربان
دایون : یه قهوه ساده
تهیونگ : برای منم یه آمریکانو
....چشم
گارسون ازشون فاصله گرفت که دایون روبه تهیونگ کرد
دایون : رابطت با دوست دختر چطوره
تهیونگ : خوبه چطور مگه
گارسون سفارش ها رو آورد و روی میز گذاشت
دایون : از رابطه ای که با اون دختر داری مطمئنی ؟
تهیونگ فنجان قهوه اش روی میز گذاشت
تهیونگ : اره من اون دختر دوست دارن چرا همیچین سوالی میپرسید
دایون : ببین تهیونگ تو مثل پسره خودمی و میدونم که پسره عاقلی هستی تو یه مرد بالغی ولی اون یه دختر بچه ست شاید به مرور زمان احساستش تعقیر کنه
تهیونگ به صندلی اش تکیه داد و انگشتاش توی هم گره زد.......
اجازه خوندن بدون لایک و کامنت ندارین
تا وقتی که لایک و کامنت بالا نره از پارت بعدی خبر نیست گفتم که بدونید
- ۱۳.۳k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط