قلبم برای توست p³⁵
قلبم برای توست p³⁵
ویو یونا
بعد مدرسه همه تصمیم گرفتیم بریم کافه و جشن بگیریم..
بخاطر دوستی تهیونگ و کوک و جیمین و بخاطر اینکه عضو جدید داشتیم...یه میز ۱۰ نفره پیدا کردیم و رفتیم نشستیم.. من بغل کوک و مینهو نشسته بودم و جیمین و تهیونگم بغل هم بودن.. از شانس نمیدونم خوبم یا بدم تهیونگ رو به روم بود.. حس معذب بودن داشتم...
گارسون: خب خیلی خوش اومدین بچه ها
یونا: سلام تامی
کوک: تامی یه نفر دیگه بهمون اضافه شده.. دیدی
تامی نگاهی به هممون انداخت و نگاهش قفل شد رو تهیونگ
تامی: اوه شما.. درسته؟
تهیونگ: اره.. کیم تهیونگم
تامی: خوشوقتم... منم تامی ام.. بچه ها پاتوقشون این کافس و منم از اینجا میشناسمشون...
جیهوپ: یه دو سالی هست میایم اینجا نه؟
کیومی: اره دوسال و چهار ماه
تامی: اوهوم.. راستی خوش اومدی به اکپیشون و بهت تبریک میگم چون بهترین دوستایی که میتونی پیدا کنی همین بچه هان
تهیونگ: ممنون..
تامی: خب چی میخوردید؟
کوک: من که میدونی شیر موز
یونگی: آب پرتقال
جین: کیک شکلاتی
کیومی: بستنی
مینهو: نسکافه
جیهوپ: دسر میوه ای
نامجون: قهوه
جیمین: موچی
یونا: میلک شیک نوتلا
تهیونگ: قهوه
تامی: اوکی تا نیم ساعت دیگه میام
کیومی: بچه ها بیاید بازی کنیم
جین: چه بازی؟
کیومی: جرعت حقیقت..
یونا: من پایم
مینهو: منم
کیومی: خب پس همه میان دیگه؟
بچه ها: ارههه
کیومی: تامییی
...
تامی: بله کارم داشتید؟
کیومی: میشه یه بطری خالی بیاری؟
تامی: اوکی... بیا
کیومی: مرسی... خب سرش به هر کی بیوفته اون جواب میده تهش به هر کی بیوفته اون سوال میپرسه..
کیومی بطری گزاشت وسط میز و چرخوندش.. سرش افتاد به یونگی و تهش به مینهو
مینهو: ج یا ح؟
یونگی: ح
مینهو: خب... الان دوست داری چه کاری انجام بدی؟
یونگی: بخابم..
با این حرف یونگی همه زدیم زیر خنده.
جیهوپ: تو که همش میخوای بخوابی..
ایندفعه مینهو چرخوند و افتاد به کوک و کیومی
کوک: ج یا ح؟
کیومی: امم.. ج
کوک: حیح حیح قبر خودت و کندی.. برو به تامی بگو عاشقتم
کیومی: واتتتت
یونگی: میخواستی جوگیر نشی:/
کیومی: نمیشه یه چیز دیگه بگی؟
کوک: نچ نمیشه
کیومی: خدا لعنتت کنه اههه
کوک: صدا میکنی یا صدا کنم؟
کیومی: بدجنس... تامییی
...
تامی: بله؟
کیومی: چیزه.. خب... من.. عاشقتم
تامی بدبخت هنگ کرده بود.. همه زدیم زیر خنده که منگ نگاهمون کرد
تامی: چیشده؟
جین: هیچی بابا جرعت حقیقته خودت و درگیر نکن
تامی نفسی کشید و رفت..
کیومی: جونگ کوک خیلی بدی آبروم رفت
کوک: تقصیر خودته میخواستی جرعت انتخاب نکنی
کیومی اخمی به کوک کرد و دست به سینه نشست..
کوک بطری و چرخوند که نامجون و جین افتاد
نامجون: ج یا ح؟
جین: ح
نامجون: تا حالا عاشق شدی؟
جین: اره
یونا: واتتتتت
نامجون: کی بوده؟
جین: خودم
مینهو: بی مزه:/
بطری چرخید و افتاد به مینهو و کوک..
مینهو: ج یا ح؟
کوک: ح
مینهو: خب کیو از همهههه بیشتر دوست داری؟
کوک: خب معلومه یونا
لبخند ذوقی زدم و کوک بغل کردم
یونا: هق مرسی اوپا:)❤
خواستیم دوباره بطری و بچرخونیم که تامی با دو تا از گارسونا اومدن
تامی: سفارشاتون..
هر کدوم و دادن و رفتن
جیمین: بچه ها به نظرم اول بخوریم که میز خالی بشه بعد دوباره بازی کنیم
تهیونگ: هوم فکر خوبیه
لیوانم و برداشتم و همونجور که سرم تو گوشی با نی خوردم..
بعد نیم ساعت همه تموم شدیم و اومدن ظرفارو جمع کردن..
ایندفعه بطری افتاد به من و جیمین..
جیمین: خب ج یا ح
یونا: چون ذهن مریضتون و میشناسم ح
جیمین: خب اهم اهم.. تا حالا رل داشتی؟
یونا: این چه سوال چرتیه معلومه که نه
خب آدما بعضی مواقع مجبور میشن حقیقت و نگن...
بعد من و جیمین افتاد به جیهوپ و تهیونگ
جیهوپ: ج یا ح
تهیونگ: ح
جیهوپ: در حال حاضر رو کسی کراشی؟
تهیونگ: امم شاید
حالم بد شد.. یعنی رو کی کراش بود؟؟ نمیدونم چرا ناراحت شدم و بغضم گرفت.. اصلا دلیلی نداشت ناراحت بشم.. الان باید خوشحال میشدم ولی نمیدونم چرا اینجوری شدم..
*یک ساعت بعد*
از هم خداحافظی کردیم و راه افتادیم سمت خونه
از اون موقع تاحالا ذهنم درگیر جواب تهیونگ شده..
یعنی کسی و دوست داشت؟ اون کی بود؟
______________________
گیگیلییی پارت بعدی تقدیمتون🥺💗
لایک و کامنت یادتون نره لطفاا❤️🍓
ویو یونا
بعد مدرسه همه تصمیم گرفتیم بریم کافه و جشن بگیریم..
بخاطر دوستی تهیونگ و کوک و جیمین و بخاطر اینکه عضو جدید داشتیم...یه میز ۱۰ نفره پیدا کردیم و رفتیم نشستیم.. من بغل کوک و مینهو نشسته بودم و جیمین و تهیونگم بغل هم بودن.. از شانس نمیدونم خوبم یا بدم تهیونگ رو به روم بود.. حس معذب بودن داشتم...
گارسون: خب خیلی خوش اومدین بچه ها
یونا: سلام تامی
کوک: تامی یه نفر دیگه بهمون اضافه شده.. دیدی
تامی نگاهی به هممون انداخت و نگاهش قفل شد رو تهیونگ
تامی: اوه شما.. درسته؟
تهیونگ: اره.. کیم تهیونگم
تامی: خوشوقتم... منم تامی ام.. بچه ها پاتوقشون این کافس و منم از اینجا میشناسمشون...
جیهوپ: یه دو سالی هست میایم اینجا نه؟
کیومی: اره دوسال و چهار ماه
تامی: اوهوم.. راستی خوش اومدی به اکپیشون و بهت تبریک میگم چون بهترین دوستایی که میتونی پیدا کنی همین بچه هان
تهیونگ: ممنون..
تامی: خب چی میخوردید؟
کوک: من که میدونی شیر موز
یونگی: آب پرتقال
جین: کیک شکلاتی
کیومی: بستنی
مینهو: نسکافه
جیهوپ: دسر میوه ای
نامجون: قهوه
جیمین: موچی
یونا: میلک شیک نوتلا
تهیونگ: قهوه
تامی: اوکی تا نیم ساعت دیگه میام
کیومی: بچه ها بیاید بازی کنیم
جین: چه بازی؟
کیومی: جرعت حقیقت..
یونا: من پایم
مینهو: منم
کیومی: خب پس همه میان دیگه؟
بچه ها: ارههه
کیومی: تامییی
...
تامی: بله کارم داشتید؟
کیومی: میشه یه بطری خالی بیاری؟
تامی: اوکی... بیا
کیومی: مرسی... خب سرش به هر کی بیوفته اون جواب میده تهش به هر کی بیوفته اون سوال میپرسه..
کیومی بطری گزاشت وسط میز و چرخوندش.. سرش افتاد به یونگی و تهش به مینهو
مینهو: ج یا ح؟
یونگی: ح
مینهو: خب... الان دوست داری چه کاری انجام بدی؟
یونگی: بخابم..
با این حرف یونگی همه زدیم زیر خنده.
جیهوپ: تو که همش میخوای بخوابی..
ایندفعه مینهو چرخوند و افتاد به کوک و کیومی
کوک: ج یا ح؟
کیومی: امم.. ج
کوک: حیح حیح قبر خودت و کندی.. برو به تامی بگو عاشقتم
کیومی: واتتتت
یونگی: میخواستی جوگیر نشی:/
کیومی: نمیشه یه چیز دیگه بگی؟
کوک: نچ نمیشه
کیومی: خدا لعنتت کنه اههه
کوک: صدا میکنی یا صدا کنم؟
کیومی: بدجنس... تامییی
...
تامی: بله؟
کیومی: چیزه.. خب... من.. عاشقتم
تامی بدبخت هنگ کرده بود.. همه زدیم زیر خنده که منگ نگاهمون کرد
تامی: چیشده؟
جین: هیچی بابا جرعت حقیقته خودت و درگیر نکن
تامی نفسی کشید و رفت..
کیومی: جونگ کوک خیلی بدی آبروم رفت
کوک: تقصیر خودته میخواستی جرعت انتخاب نکنی
کیومی اخمی به کوک کرد و دست به سینه نشست..
کوک بطری و چرخوند که نامجون و جین افتاد
نامجون: ج یا ح؟
جین: ح
نامجون: تا حالا عاشق شدی؟
جین: اره
یونا: واتتتتت
نامجون: کی بوده؟
جین: خودم
مینهو: بی مزه:/
بطری چرخید و افتاد به مینهو و کوک..
مینهو: ج یا ح؟
کوک: ح
مینهو: خب کیو از همهههه بیشتر دوست داری؟
کوک: خب معلومه یونا
لبخند ذوقی زدم و کوک بغل کردم
یونا: هق مرسی اوپا:)❤
خواستیم دوباره بطری و بچرخونیم که تامی با دو تا از گارسونا اومدن
تامی: سفارشاتون..
هر کدوم و دادن و رفتن
جیمین: بچه ها به نظرم اول بخوریم که میز خالی بشه بعد دوباره بازی کنیم
تهیونگ: هوم فکر خوبیه
لیوانم و برداشتم و همونجور که سرم تو گوشی با نی خوردم..
بعد نیم ساعت همه تموم شدیم و اومدن ظرفارو جمع کردن..
ایندفعه بطری افتاد به من و جیمین..
جیمین: خب ج یا ح
یونا: چون ذهن مریضتون و میشناسم ح
جیمین: خب اهم اهم.. تا حالا رل داشتی؟
یونا: این چه سوال چرتیه معلومه که نه
خب آدما بعضی مواقع مجبور میشن حقیقت و نگن...
بعد من و جیمین افتاد به جیهوپ و تهیونگ
جیهوپ: ج یا ح
تهیونگ: ح
جیهوپ: در حال حاضر رو کسی کراشی؟
تهیونگ: امم شاید
حالم بد شد.. یعنی رو کی کراش بود؟؟ نمیدونم چرا ناراحت شدم و بغضم گرفت.. اصلا دلیلی نداشت ناراحت بشم.. الان باید خوشحال میشدم ولی نمیدونم چرا اینجوری شدم..
*یک ساعت بعد*
از هم خداحافظی کردیم و راه افتادیم سمت خونه
از اون موقع تاحالا ذهنم درگیر جواب تهیونگ شده..
یعنی کسی و دوست داشت؟ اون کی بود؟
______________________
گیگیلییی پارت بعدی تقدیمتون🥺💗
لایک و کامنت یادتون نره لطفاا❤️🍓
۸.۲k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.