وارد بخش سفید که شدم باز چشام درد گرفت حتی تو شبم اینجا ن
وارد بخش سفید که شدم باز چشام درد گرفت حتی تو شبم اینجا نورانیه به خونشون که رسیدم فهمیدم در خونه باز شده رفتم دیدم ا/ت داره با یه دختره خدافظی میکنه منم از فرست اسفتاده کردم و وقتی میخواست درو ببنده رفتم تو و جلوی دهنشو گرفتم
ویو ا/ت
از نارا خدافظی کردم لحظه ای که اومدم درو ببندم یه نفر از بخش سیاه اومده بود جلوی دهنمو گرفت و درو بست
_گوش کن تو باید با من بیای
دستمو اونور زد
+مگه الکیه
_میخوام ببرمت پیش مامان بابات
+مگه اونور مرزن
_آره پیش پدر من گفتن بیام تو رو ببرن پیششون
+باشه صبر کن لباس بپوشم
_سعی کن مشکی بپوشی
+مشکی ندارم اینجا لباس مشکی گیر نمیاد
_پس سفید بپوش
رفتم لباس سفید پوشیدم و اومدم که دیدم داره عجیب نگا میکنه
+چیزی شده
_چی نه بریم
رفتم پنو سوار یه کالسکه کرد کلی طول کشید تا بلاخره به یه قصر رسیدیم قصر کامل سیاه بود از سیاه حس خوبی نمیگرفتم
_برو پایین
رفتم پایین که وارد قصر شدیم
تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️😘
ویو ا/ت
از نارا خدافظی کردم لحظه ای که اومدم درو ببندم یه نفر از بخش سیاه اومده بود جلوی دهنمو گرفت و درو بست
_گوش کن تو باید با من بیای
دستمو اونور زد
+مگه الکیه
_میخوام ببرمت پیش مامان بابات
+مگه اونور مرزن
_آره پیش پدر من گفتن بیام تو رو ببرن پیششون
+باشه صبر کن لباس بپوشم
_سعی کن مشکی بپوشی
+مشکی ندارم اینجا لباس مشکی گیر نمیاد
_پس سفید بپوش
رفتم لباس سفید پوشیدم و اومدم که دیدم داره عجیب نگا میکنه
+چیزی شده
_چی نه بریم
رفتم پنو سوار یه کالسکه کرد کلی طول کشید تا بلاخره به یه قصر رسیدیم قصر کامل سیاه بود از سیاه حس خوبی نمیگرفتم
_برو پایین
رفتم پایین که وارد قصر شدیم
تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️😘
۶.۵k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.