بهشت من
بهشت من
پارت48
الیا:ساشا اینجا چیکار میکنی؟
ساشا:اول من سوال پرسیدم اینجا چیکار میکنی این پسره کیه؟(باعصبانیت)
الیا:ساشا این پسر خالمه پلیسه
پرهام:الیا این کیه؟
الیا:پرهام این همون کسیه که منو برد پیش خواهر و مادرش
پرهام:متشکرم که مواظب الیا بودی
ساشا:حالا اینجا چیکار میکنی؟
الیا:انیسا بهت نگفت؟
ساشا:نه چیو؟
الیا:بیا بشین
ساشا نشست بغلم همچی رو بهش گفتم
ساشا:باید از قبل بهم میگفتی
الیا:ممنونم که این چند روزه مثل یه خواهر مواظبم بودی
ساشا:کاری نکردم....اگر کاری نداری من برم
الیا:با دختر اومدی
ساشا:مگه میتونم به غیر از هانا کسی دیگه رو نگاه کنم یا دستشو بگیرم
الیا:راست میگی خوش بگذره بهت
ساشا:مرسی خدافظ
الیا:بای بای
ساشا رفت پرهام داشت بهم چشم غره میرفت
الیا:چته
ساشا:اگر یه وقت میدزدیدت چی؟
الیا:مگه من چی دارم که بخواد منو بدزده؟
پرهام:حالا هرچی
الیا:پرهام چقدر غر میزنی من میرم تو ماشین میشینم تو برو حساب کن
الیا:
رفتم تو ماشین خوابیدم صندلی عقب چشمامو بستن که پرهام بیاد که یکی زد به شیشه ماشین چشمامو باز کردم دیدم یه پسره جوونه
پسره:سلام خانم خوشگله شماره میدی
الیا:بچه جون برو حوصلتو ندارم
پسره:ناز نکن دیگه شماره بده
وای خسته شده بود پس چرا پرهام نمیاد
الیا:گمشو پسره لاشی
پسره:بابا تو هم چقدر ناز میکنی
شیشه ماشین رو کشیدم بالا که با یه چوب بیس بال میخواست بزنه پنجره رو بشکنه که یهویی یکی سر چوب بیس بال رو گرفت...
پارت48
الیا:ساشا اینجا چیکار میکنی؟
ساشا:اول من سوال پرسیدم اینجا چیکار میکنی این پسره کیه؟(باعصبانیت)
الیا:ساشا این پسر خالمه پلیسه
پرهام:الیا این کیه؟
الیا:پرهام این همون کسیه که منو برد پیش خواهر و مادرش
پرهام:متشکرم که مواظب الیا بودی
ساشا:حالا اینجا چیکار میکنی؟
الیا:انیسا بهت نگفت؟
ساشا:نه چیو؟
الیا:بیا بشین
ساشا نشست بغلم همچی رو بهش گفتم
ساشا:باید از قبل بهم میگفتی
الیا:ممنونم که این چند روزه مثل یه خواهر مواظبم بودی
ساشا:کاری نکردم....اگر کاری نداری من برم
الیا:با دختر اومدی
ساشا:مگه میتونم به غیر از هانا کسی دیگه رو نگاه کنم یا دستشو بگیرم
الیا:راست میگی خوش بگذره بهت
ساشا:مرسی خدافظ
الیا:بای بای
ساشا رفت پرهام داشت بهم چشم غره میرفت
الیا:چته
ساشا:اگر یه وقت میدزدیدت چی؟
الیا:مگه من چی دارم که بخواد منو بدزده؟
پرهام:حالا هرچی
الیا:پرهام چقدر غر میزنی من میرم تو ماشین میشینم تو برو حساب کن
الیا:
رفتم تو ماشین خوابیدم صندلی عقب چشمامو بستن که پرهام بیاد که یکی زد به شیشه ماشین چشمامو باز کردم دیدم یه پسره جوونه
پسره:سلام خانم خوشگله شماره میدی
الیا:بچه جون برو حوصلتو ندارم
پسره:ناز نکن دیگه شماره بده
وای خسته شده بود پس چرا پرهام نمیاد
الیا:گمشو پسره لاشی
پسره:بابا تو هم چقدر ناز میکنی
شیشه ماشین رو کشیدم بالا که با یه چوب بیس بال میخواست بزنه پنجره رو بشکنه که یهویی یکی سر چوب بیس بال رو گرفت...
۲.۳k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.