بهشت من
بهشت من
پارت47
پرهام:چند روزه از خونه رفته همه فکر میکنن که رفته جایی که تو رو قبلا دزدیده
الیا:خب الان من باید چیکار کنم؟
پرهام:زود باید بری تهران
الیا:الان تو کجایی
پرهتم:الان من رشتم
الیا:میای دنبالم؟
پرهام:اره ادرس بفرست بیام تا یک ساعت دیگه اونجام
الیا:باشه خدافظ
کوله پشتیم رو ورداشتم لباسو انداختم
انیسا:چیشده الیا ؟
الیا:باید زود برگردم تهران دامون معلوم نیست کجا گذشته رفته
انیسا:چرا چیشده؟
الیا:از خونه زده بیرون امه فکر میکنن منو اون موقعی که اومدم اینجا دزدیده و الان میخواد منو ببینه
انیسا:خب برگردی تهران اوضاع درست میشه؟
الیا:امیدوارم
باند شدم از پله ها رفتم پایین
الیا:خاله من انشالله تا یه ساعت دیگه میرم تهران
خاله:حالا بیاین سفره پهن کنین سر نهار برام توضیح میدی
سفره رو با انیسا پهن کردیم خاله برای نهار سبزی پلو با ماهی، باقالی قاتق ،میرزا قاسمی درست کرده بود
الیا:به به خاله چه غذا های خوشمزه ای درست کردی
خاله:میرفتی اینا و از دست میدادی
نشستیم سر سفره همچی رو به خاله گفتم خاله هم به نظر احترام گذاشت سفره رو با انیسا جمع کردیم که پرهام زنگ زد
پرهام:جلو درم
الیا:خاله من باید برم
خاله:به سلامت بری
الیا:خاله حتمو بیاین تهران ما ببینیمتون
خاله:حتما میایم
انیسا و خاله رو بغل کردم رفتم نشستم تو ماشین دل کردن ازشون سخت بود بهشون عادت کرده بودم راه افتادیم سمتتخران مگ رفتم عقب خوابیدم
پرهام:شب شده بود وقت شام بود یه رستوران شیک وایسادم الیا رو صدا زدم
پرهام:الیا الیا
الیا:چیه رسیدیم
پرهام:خیلی ترافیک هست برای همین طول ،یکشه تا برسیم بیا بریم شام بخوریم
از ماشین پیاده شد
وارد رستوران شدیم یه جا نشستیم
الیا:چی میخوای بخوریم
پرهام:برای من فرقی نداری چی دوست داری؟
الیا:اممممم کباب ترششششش
پرهام:همین؟
الیا:چیزه دیگه ای هم سفارش بدم
پرهام:اره سفارش بده
الیا:خببب نمیدونم بنظرم برگ بگیرم
پرهام:خب منم یا سیخ کباب بگیرم و یا سیخ جوجه با برنج
گارسون و صدا زدم
گارسون:بفرمایید جناب
پرهام:یه سیخ کباب ترش یه سیخ برگ یه سیخ جوجه و یه سیخ کباب با برنج
گارسون رفت
پرهام:تو هنوز هوس نمیکنی
الیا:الان هوس کردم دیگه
سفارشارو اوردن الیا تا تهشو خورد
الیا:اخیش سیر شدم
ناشناس:الیا تو اینجا چیکار میکنی؟...
پارت47
پرهام:چند روزه از خونه رفته همه فکر میکنن که رفته جایی که تو رو قبلا دزدیده
الیا:خب الان من باید چیکار کنم؟
پرهام:زود باید بری تهران
الیا:الان تو کجایی
پرهتم:الان من رشتم
الیا:میای دنبالم؟
پرهام:اره ادرس بفرست بیام تا یک ساعت دیگه اونجام
الیا:باشه خدافظ
کوله پشتیم رو ورداشتم لباسو انداختم
انیسا:چیشده الیا ؟
الیا:باید زود برگردم تهران دامون معلوم نیست کجا گذشته رفته
انیسا:چرا چیشده؟
الیا:از خونه زده بیرون امه فکر میکنن منو اون موقعی که اومدم اینجا دزدیده و الان میخواد منو ببینه
انیسا:خب برگردی تهران اوضاع درست میشه؟
الیا:امیدوارم
باند شدم از پله ها رفتم پایین
الیا:خاله من انشالله تا یه ساعت دیگه میرم تهران
خاله:حالا بیاین سفره پهن کنین سر نهار برام توضیح میدی
سفره رو با انیسا پهن کردیم خاله برای نهار سبزی پلو با ماهی، باقالی قاتق ،میرزا قاسمی درست کرده بود
الیا:به به خاله چه غذا های خوشمزه ای درست کردی
خاله:میرفتی اینا و از دست میدادی
نشستیم سر سفره همچی رو به خاله گفتم خاله هم به نظر احترام گذاشت سفره رو با انیسا جمع کردیم که پرهام زنگ زد
پرهام:جلو درم
الیا:خاله من باید برم
خاله:به سلامت بری
الیا:خاله حتمو بیاین تهران ما ببینیمتون
خاله:حتما میایم
انیسا و خاله رو بغل کردم رفتم نشستم تو ماشین دل کردن ازشون سخت بود بهشون عادت کرده بودم راه افتادیم سمتتخران مگ رفتم عقب خوابیدم
پرهام:شب شده بود وقت شام بود یه رستوران شیک وایسادم الیا رو صدا زدم
پرهام:الیا الیا
الیا:چیه رسیدیم
پرهام:خیلی ترافیک هست برای همین طول ،یکشه تا برسیم بیا بریم شام بخوریم
از ماشین پیاده شد
وارد رستوران شدیم یه جا نشستیم
الیا:چی میخوای بخوریم
پرهام:برای من فرقی نداری چی دوست داری؟
الیا:اممممم کباب ترششششش
پرهام:همین؟
الیا:چیزه دیگه ای هم سفارش بدم
پرهام:اره سفارش بده
الیا:خببب نمیدونم بنظرم برگ بگیرم
پرهام:خب منم یا سیخ کباب بگیرم و یا سیخ جوجه با برنج
گارسون و صدا زدم
گارسون:بفرمایید جناب
پرهام:یه سیخ کباب ترش یه سیخ برگ یه سیخ جوجه و یه سیخ کباب با برنج
گارسون رفت
پرهام:تو هنوز هوس نمیکنی
الیا:الان هوس کردم دیگه
سفارشارو اوردن الیا تا تهشو خورد
الیا:اخیش سیر شدم
ناشناس:الیا تو اینجا چیکار میکنی؟...
۲.۳k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.