☆♡پارت: ۷♡☆
☆♡پارت: ۷♡☆
سرم بالا اورم که ببینم کیه که.. دیدم دوست همون پسره اس که تو کافه ی مدرسه خوردم بهش و با سوجین دعواش شد...
مین سو: عا.. ببخشید حواسم نبود..
رفتم سمت کیسه های خرید که جمعشون کنم...
تهیونگ: نه نه چیزی نشده.. خوبین؟
مین سو: اره..
تهیونگ: بزار کمکت کنم...
اومد سمتم و کمکم چیزایی که ریخته بود زمینو جمع کرد و ریخت تو کیسه اشون و داد بهم...
تهیونگ: ببخشید حواس منم نبود.. اما تو ام انگار مشکل تصادف کردن داری...
اینو گفت و ریز زد زیر خنده...
مین سو: نمی دونم شاید... منم خنده ام گرفته بود و داشتم میخندیدم...
تهیونگ: تو مدرسه فرصت نشد درست باهم اشنا بشیم حالا که اینجا همدیگه رو دیدیم نظرت چیه ی چیزی با هم بخوریم؟
مین سو: ام.. نمی دونم...
تهیونگ: بیخیال فکر کردن نداره که بیا...
دستمو گرفت و برد سمت ی میز و نشستیم سر میز...
گارسون با دیدن ما اومد سمتمون..
_سلام عصرتون بخیر.. چی میل دارین؟
مین سو: ی اسموتی شکلاتی...
تهیونگ: منم ی کاپوچینو میخورم...
_چشم الان سفارشاتونو میارم..
گارسون رفت و تهیونگ برگشت و رو به من کرد...
تهیونگ: خب اسمت چیه؟
مین سو: مین سو.. لی مین سو... اسم تو چیه؟
تهیونگ: اسممو نمی دونی؟
مین سو: نه از کجا باید بدونم؟
تهیونگ: اخه همه ی دخترای دانشگاه منو میشناسن گفتم شاید تو ام اسممو از یکی از اونا شنیده باشی...
مین سو: نه نشنیدم..
تهیونگ: کیم تهیونگم...
مین سو: اها باشه...
تهیونگ: تو دانشگاه خیلی خوب باهم اشنا نشدیم...
مین سو: اره.. دوستت یکم از خود راضی و عصبیه...
تهیونگ از حرفم ی لبخند صدا دار زد
تهیونگ: اره بعضی وقتا یکم عصبیه یکمم از خود راضیه.. اما ته دلش چیزی نیست.. اما خواهر تو ام دسته کمی از جونگ کوک نداره...
از حرفش یکم خندم گرفت...
مین سو: اره اون وقتی بحث در مورد من باشه خیلی حساس و عصبی میشه.. چون اون بجز من کسیو نداره منم بجز اون کسیو ندارم برای همین خیلی مواظبمه.. اما اونم ته دلش چیزی نیست...
تهیونگ: اها.. یعنی شما پدر و مادرتون...
مین سو: اره فوت شدن...
نصفه شبی براتون پارت نوشتم😂😅
فردا ام براتون چند پارت میزارم💜
لایک و کامنت فراموش نشه💖🌹
سرم بالا اورم که ببینم کیه که.. دیدم دوست همون پسره اس که تو کافه ی مدرسه خوردم بهش و با سوجین دعواش شد...
مین سو: عا.. ببخشید حواسم نبود..
رفتم سمت کیسه های خرید که جمعشون کنم...
تهیونگ: نه نه چیزی نشده.. خوبین؟
مین سو: اره..
تهیونگ: بزار کمکت کنم...
اومد سمتم و کمکم چیزایی که ریخته بود زمینو جمع کرد و ریخت تو کیسه اشون و داد بهم...
تهیونگ: ببخشید حواس منم نبود.. اما تو ام انگار مشکل تصادف کردن داری...
اینو گفت و ریز زد زیر خنده...
مین سو: نمی دونم شاید... منم خنده ام گرفته بود و داشتم میخندیدم...
تهیونگ: تو مدرسه فرصت نشد درست باهم اشنا بشیم حالا که اینجا همدیگه رو دیدیم نظرت چیه ی چیزی با هم بخوریم؟
مین سو: ام.. نمی دونم...
تهیونگ: بیخیال فکر کردن نداره که بیا...
دستمو گرفت و برد سمت ی میز و نشستیم سر میز...
گارسون با دیدن ما اومد سمتمون..
_سلام عصرتون بخیر.. چی میل دارین؟
مین سو: ی اسموتی شکلاتی...
تهیونگ: منم ی کاپوچینو میخورم...
_چشم الان سفارشاتونو میارم..
گارسون رفت و تهیونگ برگشت و رو به من کرد...
تهیونگ: خب اسمت چیه؟
مین سو: مین سو.. لی مین سو... اسم تو چیه؟
تهیونگ: اسممو نمی دونی؟
مین سو: نه از کجا باید بدونم؟
تهیونگ: اخه همه ی دخترای دانشگاه منو میشناسن گفتم شاید تو ام اسممو از یکی از اونا شنیده باشی...
مین سو: نه نشنیدم..
تهیونگ: کیم تهیونگم...
مین سو: اها باشه...
تهیونگ: تو دانشگاه خیلی خوب باهم اشنا نشدیم...
مین سو: اره.. دوستت یکم از خود راضی و عصبیه...
تهیونگ از حرفم ی لبخند صدا دار زد
تهیونگ: اره بعضی وقتا یکم عصبیه یکمم از خود راضیه.. اما ته دلش چیزی نیست.. اما خواهر تو ام دسته کمی از جونگ کوک نداره...
از حرفش یکم خندم گرفت...
مین سو: اره اون وقتی بحث در مورد من باشه خیلی حساس و عصبی میشه.. چون اون بجز من کسیو نداره منم بجز اون کسیو ندارم برای همین خیلی مواظبمه.. اما اونم ته دلش چیزی نیست...
تهیونگ: اها.. یعنی شما پدر و مادرتون...
مین سو: اره فوت شدن...
نصفه شبی براتون پارت نوشتم😂😅
فردا ام براتون چند پارت میزارم💜
لایک و کامنت فراموش نشه💖🌹
۱۳.۹k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.