Devil or Angel⁶⁰
Devil or Angel⁶⁰
سلنا: جونگکوک
کوک: سلام
سلنا: سلام خوبی؟ خیلی تغییر کردی
میجون: سلام
سلنا: سلام میجون درسته؟
میجون: اره
سلنا: راستی شنیدم یه خواهر داری خوبه؟
ا/ت: 😂
سلنا: حرف خنده داری زدم ا/ت خانم؟
ا/ت: میجون برادرمه
سلنا: اها اها وایی ببخشید پس بخاطر برادرت اومدی؟
ا/ت: نه بخاطر برادرم نه بخاطر شوهرم اومدم
سلنا: ازدواج کردی؟
ا/ت: اره با جونگکوک
سلنا: چی؟ با جونگکوک
ا/ت: اره
دست جونگکوک گرفتم دستمو ول کرد
ا/ت: تو ازدواج کردی؟
سلنا: من قرار بود بکنم ولی نشد
ا/ت:دختری به این خوشگلی حتما شوهر جذابی گیرش میاد
سلنا: صبر کن ببینم جونگکوک مگه درباره من به ا/ت جان چیزی نگفتی
ا/ت چیزی نگفته؟
ا/ت: نه من درباره شما هیچوقت نفهمیدم
جونگکوک رفت بیرون
ا/ت: جونگکوک صبر کن
جانگمی: سلنا بیا
سلنا: جانم جانگمی جان
جانگمی: برای خراب کردن زندگی برادر من که اینارو نگفتی؟
سلنا: بله؟
جانگمی: این داداشمو میبینی دیگه اسم تورو نمیاره خودش با همچین فرشته ای ازدواج کرده و یه بچه هم تو راه دارن پس برو دیگه پیدات نشه
سلنا: ببخشید
جانگمی: ا/ت بیا بشین
ا/ت: اخه جونگکوک رفت
جانگمی: چیزی نیست
ا/ت: میشه بیشتر درباره این دختره به من بگید
میجون: ببین عزیزم این درباره گذشتست برای الان نیست ما بهت میگیم ولی تو زیاد جدیش نگیر
ا/ت: میجون داداش چیشده؟
جانگمی: این دختره عشق اول جونگکوکه
ا/ت: همم چی؟ عشق اول؟
جانـگمی: اره عشق اولش گفتم زیاد جدیش نگیر درباره گذشتست زیاد جدی هم نبود یه ماهه تمام شد
ا/ت: جونگکوک چرا برنگشته میرم دنبالش و اینکه ما برمیگردیم خونه منتظر ما نباشید
ا/ت رفت
میجون: من 20 سال با خواهرم زندگی کردم خیلی ناراحته ولی نشون نمیده
لیون: امشب چیشد باز اخر هفته مهمونی هست به جونگکوک بگید دیگه نیاد
جانگمی: خودمون هم نمیایم
بورا: میجون میشه درباره این دختره بهم بگی؟
میجون: باشه بیا بریم بهت میگم
ا/ت
برگشتیم خونه ولی هیچ چیز تو راه بینمون اتفاق نیفتاد لباسمو عوض کردم رفتم پیش جونگکوگ
کوک: جانگمی بهت گفت؟
ا/ت: اره گفت ولی گفت زیاد جدی نبوده
کوک: پس دروغ گفته
ا/ت: که عشق اولت بوده؟
کوک: نه دروغ گفته که زیاد جدی نیست خیلی جدی بود به اندازه ای که اسم بچه هامون انتخاب کرده بودیم سالن ازدواجمون رو
#فیک
#سناریو
سلنا: جونگکوک
کوک: سلام
سلنا: سلام خوبی؟ خیلی تغییر کردی
میجون: سلام
سلنا: سلام میجون درسته؟
میجون: اره
سلنا: راستی شنیدم یه خواهر داری خوبه؟
ا/ت: 😂
سلنا: حرف خنده داری زدم ا/ت خانم؟
ا/ت: میجون برادرمه
سلنا: اها اها وایی ببخشید پس بخاطر برادرت اومدی؟
ا/ت: نه بخاطر برادرم نه بخاطر شوهرم اومدم
سلنا: ازدواج کردی؟
ا/ت: اره با جونگکوک
سلنا: چی؟ با جونگکوک
ا/ت: اره
دست جونگکوک گرفتم دستمو ول کرد
ا/ت: تو ازدواج کردی؟
سلنا: من قرار بود بکنم ولی نشد
ا/ت:دختری به این خوشگلی حتما شوهر جذابی گیرش میاد
سلنا: صبر کن ببینم جونگکوک مگه درباره من به ا/ت جان چیزی نگفتی
ا/ت چیزی نگفته؟
ا/ت: نه من درباره شما هیچوقت نفهمیدم
جونگکوک رفت بیرون
ا/ت: جونگکوک صبر کن
جانگمی: سلنا بیا
سلنا: جانم جانگمی جان
جانگمی: برای خراب کردن زندگی برادر من که اینارو نگفتی؟
سلنا: بله؟
جانگمی: این داداشمو میبینی دیگه اسم تورو نمیاره خودش با همچین فرشته ای ازدواج کرده و یه بچه هم تو راه دارن پس برو دیگه پیدات نشه
سلنا: ببخشید
جانگمی: ا/ت بیا بشین
ا/ت: اخه جونگکوک رفت
جانگمی: چیزی نیست
ا/ت: میشه بیشتر درباره این دختره به من بگید
میجون: ببین عزیزم این درباره گذشتست برای الان نیست ما بهت میگیم ولی تو زیاد جدیش نگیر
ا/ت: میجون داداش چیشده؟
جانگمی: این دختره عشق اول جونگکوکه
ا/ت: همم چی؟ عشق اول؟
جانـگمی: اره عشق اولش گفتم زیاد جدیش نگیر درباره گذشتست زیاد جدی هم نبود یه ماهه تمام شد
ا/ت: جونگکوک چرا برنگشته میرم دنبالش و اینکه ما برمیگردیم خونه منتظر ما نباشید
ا/ت رفت
میجون: من 20 سال با خواهرم زندگی کردم خیلی ناراحته ولی نشون نمیده
لیون: امشب چیشد باز اخر هفته مهمونی هست به جونگکوک بگید دیگه نیاد
جانگمی: خودمون هم نمیایم
بورا: میجون میشه درباره این دختره بهم بگی؟
میجون: باشه بیا بریم بهت میگم
ا/ت
برگشتیم خونه ولی هیچ چیز تو راه بینمون اتفاق نیفتاد لباسمو عوض کردم رفتم پیش جونگکوگ
کوک: جانگمی بهت گفت؟
ا/ت: اره گفت ولی گفت زیاد جدی نبوده
کوک: پس دروغ گفته
ا/ت: که عشق اولت بوده؟
کوک: نه دروغ گفته که زیاد جدی نیست خیلی جدی بود به اندازه ای که اسم بچه هامون انتخاب کرده بودیم سالن ازدواجمون رو
#فیک
#سناریو
۳۷.۰k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.