Part9:
Part9:
_ میخوام تو تنها چهره ای باشی که شب با دیدنش میخوابم و صبح با دیدنه اون بیدار میشم میخوام تو تنها کسی باشی که یه نسخهی کوچیک ازش داشته باشم دوس دارم تمام عمرمو به پات بریزم
کپ کردم هم خوشحال شدم هم شوک یهو خیلی اروم به سمت خودش بر گردوندتم و دستشو گذاشت اینو و اونورم یعنی روی اوپن منم تکیه داده بودم به اوپن
_ میشه ، میشه بیایو تمام زندگیم شی کیم هاری ؟
+ م .. من ... من نمیدونم
_ خیله خب فکر کن پس بهم خبرشو بده اما خداهش میکنم زود
+ عااااا اوکی
_ خب خالا میتونم بخورم
+ هاااااا چیووووو
_ ابمو دیگه
+ اها بفرمایید
رفتیم تو حال دیدیم اون دوتا تو بغل هم خوابیدن میدونستم خبراییه بیدارشون کردبم که برن تو اتاقاشون منو لیا باهم میخوابیم کوک تهیونگم باهم رفتیم خوابیدیم که یهو ساعتای حدود سه اینطورا از خواب بیدار شدم به طرز عجیبی تشنم بود از پله ها رفتم پایین رفتم سمت اشپز خونه که یهو با چیزی کع دیذم ریدم به خودم
ویو کوک :
ساعت سه شب بود خوابم نمی برد رفتم پایین اب خوردم هاری از فکرم بیرون نمیرفت دلم بشدت میخواستش تو همین فکرا بودم که یهو دیدم هاری از پله ها اومد پایین تا منو دید ترسید
+ وای یا خود خدا ت اینجا چی کار میکنی ریدم به خودم
_ بخاطر جنابعالی خوابم نمیبره
+ به من چه تو خوابت نمیبرع
_ همش تو فکر توعم توقع داری خوابم ببره
+ دیگه فعلا باید صبر کنی خب حالا چی میخوای
_ اومدم اب بخورم توچی
+ منم اومدم اب بخورم
_ اه
+ میخوای بریم حیاط قدم بزنیم
_ با کمال میل
+ فقط چون سرده همو برم یه پتو بیارم
_ اره برو توعم که لباست ناجوره
+ یاااا کجا اباسم ناجوره خیلی هم پوشیدس
_ اره اصن عالیه برو بیار اون پتو رو
رفتم از اتاقم پتو بیارم که دیدم لیا نیس
+ کوک کوک کوکککک
_ جانم چیه
+ لیا نی
_ یعنی چی نی
+ چمی دونم
کوک اومد بالا پیشم
_ پیش تهیونگ نیس
+ نمیدونم بریم ببینیم
رفتیم دم اتاق تهیونگ درو باز کردیم بله پیشه تهیونک بود رفته بود تو بغل تهیونگ
+ هی یادش بخیر تا همین سه روز پیش من اینجوری تو بغلش بودما
_ چی تو تو بغل تهیونگ میخوابیدی
+ اره خب داداشم بود ما باهم همه کار کردیم تو بچه گیمون همو بوسم کردیم
_ چطپر من با لیا اینکارا رو نکردم
+ نمیدونم
_ خب بریم تو حیاط
از اونجایی که بقیه پتو ها بالای کمد بود یه پتوی گرم اوردم کلی خوراکی هم بردم تو حیاط نشستیم روی صندلی که تو حیاط بود
پتو چون یدونه بود دواایمون خودمونو کرده بودیم زیر پتو داشتیم خوراکی میخوردیم که
اسلاید اول اتاقی که داشتن فیلم میدیدن
استلاید دوم حال هست
استلاید سوم نمای بیرونی خونه
استلاید چهارم لباس تهیونگ و لیا
استلاید پنجم لباس هاری
استلاید ششم لباس کوک
_ میخوام تو تنها چهره ای باشی که شب با دیدنش میخوابم و صبح با دیدنه اون بیدار میشم میخوام تو تنها کسی باشی که یه نسخهی کوچیک ازش داشته باشم دوس دارم تمام عمرمو به پات بریزم
کپ کردم هم خوشحال شدم هم شوک یهو خیلی اروم به سمت خودش بر گردوندتم و دستشو گذاشت اینو و اونورم یعنی روی اوپن منم تکیه داده بودم به اوپن
_ میشه ، میشه بیایو تمام زندگیم شی کیم هاری ؟
+ م .. من ... من نمیدونم
_ خیله خب فکر کن پس بهم خبرشو بده اما خداهش میکنم زود
+ عااااا اوکی
_ خب خالا میتونم بخورم
+ هاااااا چیووووو
_ ابمو دیگه
+ اها بفرمایید
رفتیم تو حال دیدیم اون دوتا تو بغل هم خوابیدن میدونستم خبراییه بیدارشون کردبم که برن تو اتاقاشون منو لیا باهم میخوابیم کوک تهیونگم باهم رفتیم خوابیدیم که یهو ساعتای حدود سه اینطورا از خواب بیدار شدم به طرز عجیبی تشنم بود از پله ها رفتم پایین رفتم سمت اشپز خونه که یهو با چیزی کع دیذم ریدم به خودم
ویو کوک :
ساعت سه شب بود خوابم نمی برد رفتم پایین اب خوردم هاری از فکرم بیرون نمیرفت دلم بشدت میخواستش تو همین فکرا بودم که یهو دیدم هاری از پله ها اومد پایین تا منو دید ترسید
+ وای یا خود خدا ت اینجا چی کار میکنی ریدم به خودم
_ بخاطر جنابعالی خوابم نمیبره
+ به من چه تو خوابت نمیبرع
_ همش تو فکر توعم توقع داری خوابم ببره
+ دیگه فعلا باید صبر کنی خب حالا چی میخوای
_ اومدم اب بخورم توچی
+ منم اومدم اب بخورم
_ اه
+ میخوای بریم حیاط قدم بزنیم
_ با کمال میل
+ فقط چون سرده همو برم یه پتو بیارم
_ اره برو توعم که لباست ناجوره
+ یاااا کجا اباسم ناجوره خیلی هم پوشیدس
_ اره اصن عالیه برو بیار اون پتو رو
رفتم از اتاقم پتو بیارم که دیدم لیا نیس
+ کوک کوک کوکککک
_ جانم چیه
+ لیا نی
_ یعنی چی نی
+ چمی دونم
کوک اومد بالا پیشم
_ پیش تهیونگ نیس
+ نمیدونم بریم ببینیم
رفتیم دم اتاق تهیونگ درو باز کردیم بله پیشه تهیونک بود رفته بود تو بغل تهیونگ
+ هی یادش بخیر تا همین سه روز پیش من اینجوری تو بغلش بودما
_ چی تو تو بغل تهیونگ میخوابیدی
+ اره خب داداشم بود ما باهم همه کار کردیم تو بچه گیمون همو بوسم کردیم
_ چطپر من با لیا اینکارا رو نکردم
+ نمیدونم
_ خب بریم تو حیاط
از اونجایی که بقیه پتو ها بالای کمد بود یه پتوی گرم اوردم کلی خوراکی هم بردم تو حیاط نشستیم روی صندلی که تو حیاط بود
پتو چون یدونه بود دواایمون خودمونو کرده بودیم زیر پتو داشتیم خوراکی میخوردیم که
اسلاید اول اتاقی که داشتن فیلم میدیدن
استلاید دوم حال هست
استلاید سوم نمای بیرونی خونه
استلاید چهارم لباس تهیونگ و لیا
استلاید پنجم لباس هاری
استلاید ششم لباس کوک
۸.۹k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.