طعمشهرت

#طعم_شهرت
PT.۱
علامت ها:  ¥لنا  €جونگین   +ا.ت  _هیونجین


<ویو ا.ت>
ساعت طرفای ۵ صبح بود دیشب اصلا نخوابیده بودم با فکر اینکه بتونم تا دو ساعت دیگه که باید میرفتم دانشگاه بخابم چشمامو بستم ولی اینبار با داد و بیداد های لنا از خواب بلند شدم سرم بشدت درد داشت

¥جیغغغ ا.تت بلند شو دیرمون شددد!

+مگه ساعت چنده دختر آخ سرم
¥۱۱

+وای بدبخت شدیمم

¥هوف پاشو پاشو

+خیلی خب بابا

لنا دوستی بود که سال دوم دبیرستانم باهاش اشنا بودم و بعد مرگ پدر مادر فهمیدم که خانواده لنا با خانواده من خیلی صمیمی بودن
ما هم ازون به بعد باهم بیشتر رفت و امد میکردیم ... بیخیال

بی حصله و خابالود رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم با اینکه میدونستم دیرم شده اما دیگه کار از کار گذشته بود
لوازم ارایشمو ریختم رو میز و شروع کردم به  ارایش کردن البته یه ارایش لایت خیلی طرفدار ارایش نبودم (ایشون نچرال پسنده)

داشتم  یه لقمه میخوردم که در با شتاب باز شد لنا بود
¥اومم.. ا.ت من اسنپ گرفت..

¥داری چه غلطی میکنی ؟؟؟

+اوم دارم صبحونه میخورم بیا توهم بخور

¥ا.تتتتتتت

+ای مرض خب بهرحال که دیر شده

¥اصکل امروز قراره کسایی که میرن کمپانی برای کاراموزی رو انتخاب کنن .. شاید....

+شاید چی ها؟! چرا فکر کردی مارو انتخاب میکنن حتی اگه صدامونم عالی باشه و بهترین دنسرا باشیم بخاطر موقعیت اجتماعیمون قبولمون نمیکنن

لنا با ناامیدی نشست رو صندلی

+خودتم خوب میدونی اون جن*ده ها با پول اومدن بالا

¥من میرم درسته پول ندارم ولی از استعدادم استفاده میکنم خواستی بیا

ساعت طرفای ۴ بود گیج بودم این همه سال درس خوندمو از نون شب زدم تا به موقعیت بالاتر برم کلی با خانوادم کل زدم تا به ارزو هام برسم نباید این فرصت طلایی رو از دست بدم
بهترین لباس و بهترین میکاپی که میتونستمو کردم و موهامو صاف دورم ریختم
چون پول نقد نداشتم مجبورا تا دانشگامون که نیم ساعت با ماشینه رو یک ساعته پیاده رفتم

خیلی صف طولانی بود برعکس تصوراتم تعداد کمی رو تا الان برای jyp قبول کرده بودن بعضی از اونا هم به کمپانی های خیلی لول پایین میفرستادند چشم انداختم تا لنا رو اون اولای صف پیدا کردم

پایان پارت ۱🐶
دیدگاه ها (۴)

عشق_اجباری PT.۱۹ا.ت:اون اون جونگ کوک بودجونگ کوک:بلاخره بیدا...

#طعم_شهرت PT.۲¥هی ا.تتت+لنااا¥بیا من برات جا گرفتم(با داد)به...

#طعم_شهرتتعداد پارت¦ نامعلومژانر¦ اسمات_عاشقانه_ کمدی_ _آیدل...

#طعم_خون PT: 16(آخر) فردا شد-*هیونجین ویو*از خواب بیدار شدم....

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

ویو ا /تکه یهو دستش رو گذاشت روی رون پام و فشار داد و گفت بی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط