شراب سرخ پارت ۲۴🍷
شراب سرخ پارت ۲۴🍷
ا.ت فین فینی کرد و با صدای لرزان گفت: اره درد دارم چون تو خیلی خشن بودی هی بهت میگفتم آروم تر انگار نه انگار هی سرعتت رو...
با خجالت حرفش را خورد، لبانم ناخواسته کشی آمد و طرح لبخند روی چهرهام زده شد:چون خیلی ناب و بکر بودی ،ظریف و شکننده تنت مثل پنبه نرم و مثل برف سفید...باور کن ا.ت نتونستم ازت بگذرم.
متوجه برق چشماناش شدم ، مثل اینکه از تعریفم زیاد بدش نیامده بود.
به مارک هایم روی تنش چشم دوختم ، این کبودی ها احساس مالکیتم را دو چندان میکرد،آتش تمدید دوباره آنها را در دل و جانم شعله ور تر میکرد، چقدر دلم میخواست تمام تنش را مانند یک ببر گرسنه زیر دندانم بگیرم و کبود کنم اما حیف که وقتش نبود..
_به نفعته چشماتو از روی یقه لباسم برداری!
به دو گوی وحشیاش خیره شدم : اما من به یقه لباس تو خیره نشدم به تنی که دیشب زیرم فتحش کردم خیره شدم..
سرخ شد و خواست اعتراض کند که غیر منتظره بوسهای نرم و کوتاه روی شراب سرخش نشاندم..
وقتی لبان زمختم را روی لبان قلوهای و نرمش گذاشتم دلم بیشتر از آن را خواستار بود ، یک بوسه فرانسوی!
اما ا.ت زیادی شکننده بود باید از او مانند یک شئی باارزش نگهداری میشد.
برخلافه خواسته قلبیام از او جدا شدم و چشمکی نثارش کردم گفتم:بهتره جنی رو بیش از این تنها نزاریم ، تو هم یک لباس مناسب بپوش بیا پایین..
دستانم را به سینه زدم و بالای سرش ایستادم، وقتی متوجه حضور من شد دست از خورد کردن کاهو برداشت، اوه نیومده داشت کدبانو بودنش را تو چشم و چال مون فرو میکرد...
جنی به چشمانم زل زد و با پرویی تمام گفت:تو چرا اینجایی؟
ابرویی بالا انداخت...
_اوه خدای من ببین کی به کی داره این حرفو میزنه...نمیدونم چطور تهیونگ رو راضی کردی بزاره اینجا بمونی اما خوب گوشاتو باز کن،تو خونه من حق نداری....
ا.ت فین فینی کرد و با صدای لرزان گفت: اره درد دارم چون تو خیلی خشن بودی هی بهت میگفتم آروم تر انگار نه انگار هی سرعتت رو...
با خجالت حرفش را خورد، لبانم ناخواسته کشی آمد و طرح لبخند روی چهرهام زده شد:چون خیلی ناب و بکر بودی ،ظریف و شکننده تنت مثل پنبه نرم و مثل برف سفید...باور کن ا.ت نتونستم ازت بگذرم.
متوجه برق چشماناش شدم ، مثل اینکه از تعریفم زیاد بدش نیامده بود.
به مارک هایم روی تنش چشم دوختم ، این کبودی ها احساس مالکیتم را دو چندان میکرد،آتش تمدید دوباره آنها را در دل و جانم شعله ور تر میکرد، چقدر دلم میخواست تمام تنش را مانند یک ببر گرسنه زیر دندانم بگیرم و کبود کنم اما حیف که وقتش نبود..
_به نفعته چشماتو از روی یقه لباسم برداری!
به دو گوی وحشیاش خیره شدم : اما من به یقه لباس تو خیره نشدم به تنی که دیشب زیرم فتحش کردم خیره شدم..
سرخ شد و خواست اعتراض کند که غیر منتظره بوسهای نرم و کوتاه روی شراب سرخش نشاندم..
وقتی لبان زمختم را روی لبان قلوهای و نرمش گذاشتم دلم بیشتر از آن را خواستار بود ، یک بوسه فرانسوی!
اما ا.ت زیادی شکننده بود باید از او مانند یک شئی باارزش نگهداری میشد.
برخلافه خواسته قلبیام از او جدا شدم و چشمکی نثارش کردم گفتم:بهتره جنی رو بیش از این تنها نزاریم ، تو هم یک لباس مناسب بپوش بیا پایین..
دستانم را به سینه زدم و بالای سرش ایستادم، وقتی متوجه حضور من شد دست از خورد کردن کاهو برداشت، اوه نیومده داشت کدبانو بودنش را تو چشم و چال مون فرو میکرد...
جنی به چشمانم زل زد و با پرویی تمام گفت:تو چرا اینجایی؟
ابرویی بالا انداخت...
_اوه خدای من ببین کی به کی داره این حرفو میزنه...نمیدونم چطور تهیونگ رو راضی کردی بزاره اینجا بمونی اما خوب گوشاتو باز کن،تو خونه من حق نداری....
۸۵۲
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.