ادامه پارت

ادامه پارت 179
وقتی سوار ماشین شدیم کیمیا گفت میخواد بره خونه اما من به مونس قول داده بودم که برای ناهار بریم بیرون پس روی قول موندم و به اخم و تخم کیمیا توجهی نکردم.

به یه رستوران سنتی رفتیم اونجا نهار خوردیم همه‌چیز خوب بود روی روال بود عالی بود تنها مشکل ما حضور و اخم کیمیا بود که اونم همگی بهش عادت کرده بودیم بعد از نهار بلند شدیم تا به سمت ماشین بریم نمیدونم چی شد که سر ایلین گیج رفت تو بی هوا روی زمین افتاد ترسیده به سمتش رفتم بغلش کردم چشماش بسته بود هرچی صداش کردم هیچی نمی گفت هیچ جوابی نمی داد
دست زیر پاش انداختم و از روی زمین جداش کردم بی توجه به کیمیا و مونس به سمت ماشین دویدم و توی ماشین گذاشتمش باید می رفتیم بیمارستان...



🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۱)

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت180 #جلد_دومسابقه نداشت اینطوری از حا...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت181 #جلد_دومبه خونه که برگشتیم هوا کم ک...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت179 #جلد_دومکیمیا به آیلین که منو بغل ک...

🍁🍁🍁🍁 #خان_زاده #پارت178 #جلد_دومبا هر بدبختی تماس قطع کردم ...

#عشق _ جنایت 🔪پارت27میا: رفتیم پایین  تا صبحانه بخوریم ینا :...

Blackpinkfictions پارت۲۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط