the backward harsh world پارت13
#the_backward_harsh_world #پارت13
میجو
وارد خونه شدیم خسته وکوفته وسایلامون پرت کردیم رویی مبل ولو شدیم روش
سورن:خیلی حوصلم سر رفته
لونا:آخ آره دقیقا
یویی:میگم دخترا نظرتون چیه بریم شهر بازی هوم ؟
یئون:هیشش صدایی تلفنه
همه خوب گوش میدادیم که یهو فهمیدیم مالع سورن همه حمله کردیم ببینیم کیه بهش زنگ میزنه که خودش پیش دستی کرد و برداشت
سورن:بله بفرمایید...خودم هستم...چطور...آهان باشه بیاین ماخونه ایم....باشه مشکلی نیس
قطع کرد روش کرد سمتمون یهو داد زد
سورن:پاشینننننن جونم مرگ شده میخوان بیان اینجا به چپتون هم نیس
من:کی میخواد بیاد خوووو
سورن:چان دار ودستشششش گمشین دیگه آبرومون نره دیگه واموندهاااا
سریع بلند شدیم خونه رو سابیدیم تموم شدش دراز کشیدم پاهامم طاق باز کردم یهو یویی شلوارکم به خاطر گشادیش زود درمیاد از زیرش یک شرت ساق دار پوشیدع بودم خوب بود
من:جیغغغغغ دیوث انتر شلوارکمو پس بده بیشعوررر یویی
یویی:~_~جان نمیدونستم اینقدر سفیدی هااا
من:گمشو مگه از خودت مال و اموال نداری
دویدم دنبالش رفت تو اتاق
من:توکه میایی بیرون خودم جرت میدم فک کردی خیال کردی انتر بزمچه
رفتم اتاقم شلوارمو پوشیدم موهامو بالا بستم اومدیم پایین اونام لباسشان رو عوض کرده بودن خندیدم نشستیم منتظرشون بودیم که زنگ خونه زده شدش
من:من باز میکنم
رفتم دم در درو باز کردم
چان:سلام
من:سلام خوش اومدین بفرمایید
مامانی چه تیپایی اگه لجمون در نمی آوردن حتما مخ یکیشون میزدم وارد خونه شدن کنار سورن روبه رویی جیمین نشستم
جیمین:من تورو نمیشناسم
من:ببخشید
جیمین:من توروجایی دیدم غیر ازاون روز تویی شرکتتون
نیشخندی زدم بهش چشم دوختم
من:نمیدونم شاید بنظر منم آشنایی
سورن:خوب چیشده اومدین اینجا
کریس:واقعیتش اینه برایی آشنایی با شماها و همینطور راجب پرونده
یئون:تف میگفتین میومدیم اداره
جیهوپ:دختره خنگ پرونده مخفیانه اس وگرنه چرا بایدازشما کمک بخواییم
سورن داشت اعصابش بهم میریخت وقتی نزدیک عادت ماهانه اش میشد اینطوری میشد مام حرف نمیزدیم یا دعوا نمیکردیم وقت می دونستیم
سورن:میشه گالتو ببندی خوب من خودمو معرفی میکنم سورن هستم
من:منم میجو هستم
میجو
وارد خونه شدیم خسته وکوفته وسایلامون پرت کردیم رویی مبل ولو شدیم روش
سورن:خیلی حوصلم سر رفته
لونا:آخ آره دقیقا
یویی:میگم دخترا نظرتون چیه بریم شهر بازی هوم ؟
یئون:هیشش صدایی تلفنه
همه خوب گوش میدادیم که یهو فهمیدیم مالع سورن همه حمله کردیم ببینیم کیه بهش زنگ میزنه که خودش پیش دستی کرد و برداشت
سورن:بله بفرمایید...خودم هستم...چطور...آهان باشه بیاین ماخونه ایم....باشه مشکلی نیس
قطع کرد روش کرد سمتمون یهو داد زد
سورن:پاشینننننن جونم مرگ شده میخوان بیان اینجا به چپتون هم نیس
من:کی میخواد بیاد خوووو
سورن:چان دار ودستشششش گمشین دیگه آبرومون نره دیگه واموندهاااا
سریع بلند شدیم خونه رو سابیدیم تموم شدش دراز کشیدم پاهامم طاق باز کردم یهو یویی شلوارکم به خاطر گشادیش زود درمیاد از زیرش یک شرت ساق دار پوشیدع بودم خوب بود
من:جیغغغغغ دیوث انتر شلوارکمو پس بده بیشعوررر یویی
یویی:~_~جان نمیدونستم اینقدر سفیدی هااا
من:گمشو مگه از خودت مال و اموال نداری
دویدم دنبالش رفت تو اتاق
من:توکه میایی بیرون خودم جرت میدم فک کردی خیال کردی انتر بزمچه
رفتم اتاقم شلوارمو پوشیدم موهامو بالا بستم اومدیم پایین اونام لباسشان رو عوض کرده بودن خندیدم نشستیم منتظرشون بودیم که زنگ خونه زده شدش
من:من باز میکنم
رفتم دم در درو باز کردم
چان:سلام
من:سلام خوش اومدین بفرمایید
مامانی چه تیپایی اگه لجمون در نمی آوردن حتما مخ یکیشون میزدم وارد خونه شدن کنار سورن روبه رویی جیمین نشستم
جیمین:من تورو نمیشناسم
من:ببخشید
جیمین:من توروجایی دیدم غیر ازاون روز تویی شرکتتون
نیشخندی زدم بهش چشم دوختم
من:نمیدونم شاید بنظر منم آشنایی
سورن:خوب چیشده اومدین اینجا
کریس:واقعیتش اینه برایی آشنایی با شماها و همینطور راجب پرونده
یئون:تف میگفتین میومدیم اداره
جیهوپ:دختره خنگ پرونده مخفیانه اس وگرنه چرا بایدازشما کمک بخواییم
سورن داشت اعصابش بهم میریخت وقتی نزدیک عادت ماهانه اش میشد اینطوری میشد مام حرف نمیزدیم یا دعوا نمیکردیم وقت می دونستیم
سورن:میشه گالتو ببندی خوب من خودمو معرفی میکنم سورن هستم
من:منم میجو هستم
۶.۰k
۳۰ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.