شراب سرخ پارت
شراب سرخ پارت ۱۴🍷
-تهیونگ ویو-
بخاطر یک سهل انکار اون مایک احمق ممکن بود جئون لعنتی و ا.ت متوجه هویت اصلی همدیگه بشن...اونا به قدری بهم نزدیک شده بودند که تن همدیگرو لمس کرده بودند.
و همین باعث شده بود خون جلو چشمامو بگیره و نفهمم دارم چیکار میکنم.
_ تو کی هستی که بهت جواب پس بدم؟ اصلا میدونی چیه خوب کردم باهاش رقصیدم، خوب کردم باهاش خندیدم،خوب کردم! چیکاره منی؟ چیکاره منی که واست تعریف کنم چی در گوشش گفتم چی در گوشم گفته ها؟
حاضر جوابیاش برایم غیر قابل هضم بود، یک لحظه مغزم نتونست هندل کنه و کاری که از فرمان مغزم خارج بود را انجام دادم و لبانم را محکم روی لبانش کوبیدم...
وقتی دیدم تو شوک فرو رفته و پسم نمیزنه از این موقعیت سوءاستفاده کردم و لب قلوهای پایینش را بین لبام کشیدم و با بی رحمی از لبان سرخش کام گرفتم..
این لبها همان شراب نابی بود که مرا مست و مسخ خودش کرده بود.
طوری ماهرانه بوسه به شراب های سرخش میزدم که تن نحیفش به نرمی زیر دستانم شل شد..و تنش را به من تکیه داد،حلقه دستم را دورش تنگ تر پیچیدم تا نیوفتد...
پوزخندی به این وارفتگیاش زدم، حتی او که دشمنم محسوب میشد در برابر بوسههای داغ من نمیتوانست مقاومت کند.
شراب سرخش را بین دندان هایم کشیدم و گازی لذیذ ازش گرفتم،
از قصد طوری گاز گرفتم که لبانش کبود شوند و آثار مارکم روی لبانش تا چند روزی باقی بماند.. اما وقتی متوجه شدم نفس کم آورده برخلاف خواسته دیرینهام از او جدا شدم..
با خجالت سر زیر انداخت و چشمان خواستیاش را از من دریغ کرد.
حتی این خجالتش برایم شیرین بود..
مسخ لبان قلوهای سرخش شدم گویا بجای آنکه سیراب شوم بیشتر تشنه و مست آنها شده بودم.
دوباره برای بوسه بعدی پیش قدم شدم اما دستش مانع شد و اعتراض کرد:نه!
نه!!
یعنی چی که نه؟او منو نمیخواست؟!!
این دختر کوچولو رسما منو در آتش هوسش گرفتار و تو خماری چشیدن لبانش گذاشت.
حقیقتا به غرورم خیلی برخورد برای همین دیگر اصرار نکردم و محکم و سرد گفتم: مایک بیرون منتظرته.. اون تو رو میرسونه خونه!
-تهیونگ ویو-
بخاطر یک سهل انکار اون مایک احمق ممکن بود جئون لعنتی و ا.ت متوجه هویت اصلی همدیگه بشن...اونا به قدری بهم نزدیک شده بودند که تن همدیگرو لمس کرده بودند.
و همین باعث شده بود خون جلو چشمامو بگیره و نفهمم دارم چیکار میکنم.
_ تو کی هستی که بهت جواب پس بدم؟ اصلا میدونی چیه خوب کردم باهاش رقصیدم، خوب کردم باهاش خندیدم،خوب کردم! چیکاره منی؟ چیکاره منی که واست تعریف کنم چی در گوشش گفتم چی در گوشم گفته ها؟
حاضر جوابیاش برایم غیر قابل هضم بود، یک لحظه مغزم نتونست هندل کنه و کاری که از فرمان مغزم خارج بود را انجام دادم و لبانم را محکم روی لبانش کوبیدم...
وقتی دیدم تو شوک فرو رفته و پسم نمیزنه از این موقعیت سوءاستفاده کردم و لب قلوهای پایینش را بین لبام کشیدم و با بی رحمی از لبان سرخش کام گرفتم..
این لبها همان شراب نابی بود که مرا مست و مسخ خودش کرده بود.
طوری ماهرانه بوسه به شراب های سرخش میزدم که تن نحیفش به نرمی زیر دستانم شل شد..و تنش را به من تکیه داد،حلقه دستم را دورش تنگ تر پیچیدم تا نیوفتد...
پوزخندی به این وارفتگیاش زدم، حتی او که دشمنم محسوب میشد در برابر بوسههای داغ من نمیتوانست مقاومت کند.
شراب سرخش را بین دندان هایم کشیدم و گازی لذیذ ازش گرفتم،
از قصد طوری گاز گرفتم که لبانش کبود شوند و آثار مارکم روی لبانش تا چند روزی باقی بماند.. اما وقتی متوجه شدم نفس کم آورده برخلاف خواسته دیرینهام از او جدا شدم..
با خجالت سر زیر انداخت و چشمان خواستیاش را از من دریغ کرد.
حتی این خجالتش برایم شیرین بود..
مسخ لبان قلوهای سرخش شدم گویا بجای آنکه سیراب شوم بیشتر تشنه و مست آنها شده بودم.
دوباره برای بوسه بعدی پیش قدم شدم اما دستش مانع شد و اعتراض کرد:نه!
نه!!
یعنی چی که نه؟او منو نمیخواست؟!!
این دختر کوچولو رسما منو در آتش هوسش گرفتار و تو خماری چشیدن لبانش گذاشت.
حقیقتا به غرورم خیلی برخورد برای همین دیگر اصرار نکردم و محکم و سرد گفتم: مایک بیرون منتظرته.. اون تو رو میرسونه خونه!
- ۵.۰k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط