شراب سرخ پارت ۱۶🍷
شراب سرخ پارت ۱۶🍷
ا.ت ویو-
با اعصبانیت به سمت درب خروجی رفتم...
مرتیکه وحشی تنم و لبمو زیر دندوناش و دستاش له کرده بود..
به بازوم دستی کشیدم چقدر درد میکرد عوضی اخه زورت به ضعیفه میرسه نامرد.
خواستم به سمت مایک بروم اما با دیدن زن روبرویش متوقف شدم...
او زن کی بود که داشت با مایک خوش و بش میکرد؟
پشت نزدیک ترین دیوار به آن دو پنهان شدم تا بتوانم به خوبی صدایشان را بشنوم..
مایک:خیلی وقته ندیدمت! خیلی تغییر کردی، خوشگلتر شدی.
زن خندهای با عشوه سر داد و گفت:ممنونم مایک توهم خیلی خوش هیکل شدی.. اینجا چیکار میکنی؟
زن بهت زده به او خیره شد و با هیجان و شوقی کور گفت:ته..تهیونگ اینجاست؟
مایک لبخندی به رویش زد و گفت:اره اینجاست..
زن به سمت در ورودی رفت که مایک متوقفش کرد:جنی!
جنی!!جنی کی بود؟ این اسم به شدت به گوشم آشنا بود!!
کجا این اسمو شنیده بودم؟...او زن با تهیونگ چه نسبتی داشت؟ چرا برای دیدن کیم اینطور دست و پایش را گم کرده بود؟
باید میفهمیدم..
برخلاف گفته کیم وارد سالن جشن بالماسکه شدم و به دنبال کیم گشتم.
مسخرست حس حسادت زنانهام شکوفا شده بود. اونم برای کیم تهیونگ، دشمنی که قصد جانم را کرده بود.
با دیدن او که جام شرابی به دست داشت و همراه با دو مرد درحال گفتگو بود، به سویش پا تند کردم اما آن زن که نامش را جنی نامیده بودند فرز تر از من خودش را به کیم رساند و خود را در آغوش کیم پرت کرد..
چقدر هول بود زنیکه..
با گره شدن دست کیم دور کمرش از اعصبانیت خون درونم جوشید و خواستم سمت تهیونگ بروم که دستم توسط شخصی اسیر شد..
به عقب برگشتم که با مرد نقابدار مواجه شدم با دیدنش اعصبانیتم بخار روی آب شد. لبخندی زدم و گفتم:بانی؟
مرد ناشناس مهربان گفت:راستش مجبورم امشب مهمونی رو زودتر از موعدش ترک کنم اما ...
بوسه ای پشت دستم کاشت و گفت:دیدن تو باعث شد امشب روی تصمیماتم جدی تر فکر کنم!
کنجکاو پرسیدم:چه تصمیمی ؟
ا.ت ویو-
با اعصبانیت به سمت درب خروجی رفتم...
مرتیکه وحشی تنم و لبمو زیر دندوناش و دستاش له کرده بود..
به بازوم دستی کشیدم چقدر درد میکرد عوضی اخه زورت به ضعیفه میرسه نامرد.
خواستم به سمت مایک بروم اما با دیدن زن روبرویش متوقف شدم...
او زن کی بود که داشت با مایک خوش و بش میکرد؟
پشت نزدیک ترین دیوار به آن دو پنهان شدم تا بتوانم به خوبی صدایشان را بشنوم..
مایک:خیلی وقته ندیدمت! خیلی تغییر کردی، خوشگلتر شدی.
زن خندهای با عشوه سر داد و گفت:ممنونم مایک توهم خیلی خوش هیکل شدی.. اینجا چیکار میکنی؟
زن بهت زده به او خیره شد و با هیجان و شوقی کور گفت:ته..تهیونگ اینجاست؟
مایک لبخندی به رویش زد و گفت:اره اینجاست..
زن به سمت در ورودی رفت که مایک متوقفش کرد:جنی!
جنی!!جنی کی بود؟ این اسم به شدت به گوشم آشنا بود!!
کجا این اسمو شنیده بودم؟...او زن با تهیونگ چه نسبتی داشت؟ چرا برای دیدن کیم اینطور دست و پایش را گم کرده بود؟
باید میفهمیدم..
برخلاف گفته کیم وارد سالن جشن بالماسکه شدم و به دنبال کیم گشتم.
مسخرست حس حسادت زنانهام شکوفا شده بود. اونم برای کیم تهیونگ، دشمنی که قصد جانم را کرده بود.
با دیدن او که جام شرابی به دست داشت و همراه با دو مرد درحال گفتگو بود، به سویش پا تند کردم اما آن زن که نامش را جنی نامیده بودند فرز تر از من خودش را به کیم رساند و خود را در آغوش کیم پرت کرد..
چقدر هول بود زنیکه..
با گره شدن دست کیم دور کمرش از اعصبانیت خون درونم جوشید و خواستم سمت تهیونگ بروم که دستم توسط شخصی اسیر شد..
به عقب برگشتم که با مرد نقابدار مواجه شدم با دیدنش اعصبانیتم بخار روی آب شد. لبخندی زدم و گفتم:بانی؟
مرد ناشناس مهربان گفت:راستش مجبورم امشب مهمونی رو زودتر از موعدش ترک کنم اما ...
بوسه ای پشت دستم کاشت و گفت:دیدن تو باعث شد امشب روی تصمیماتم جدی تر فکر کنم!
کنجکاو پرسیدم:چه تصمیمی ؟
۱.۱k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.