ازدواج نافرجام

《 ازدواج نافرجام 》
⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 92 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩

همیشه وقتی از سر کار برمیگشت زنگ میزد اصلا متوجه نمیشد که دلیل این کارش چیه
از جلوی میز آرایشش بلند شد که هم زمان با چرخیدنش سمت در جونگکوک وارد اتاق شد لحظه ای دستش روی دستگیره در خشک شد
و توی چهارچوب در ایستاد نگاه بهت زده اش
رو به ویوا دوخت اما لحظه‌ای بعد اخم هاش توهم کشید و وارد اتاق شد
ویوا نگاه شیطنت آمیز بهش انداخت و با لبخند
گرمی گفت : سلام ..خوش اومدی
جونگکوک با اخم کتش روی مبل پرت کرد و درحالی که آستین های هودی مشکی رنگش رو تا میکرد نگاهش رو به چشمای دختر دوخت و
با لحن جدی گفت : این چه طرز لباس پوشیدنه ؟
دختر با لبخند چرخید و دست به کمر ایستاد و گفت : چطوره خوشگل شدم؟
جونگکوک با اخم غلیظی مقابلش ایستاد با همون لحن دستوری جدی ادامه داد : زود عوض میکنی...حتا فکرشم نکن اجازه بدم با این سروعض بری بیرون..
بعد از این حرف بدون توجه به نگاه شیطنت آمیز ویوا برگشت تا به سمته حمام بره که ویوا با صدای آرومی که بیشتر شبیه به
رمزمه بود گفت : وقتی دخترای دوره برت میپوشن خوب اما من بپوشم
حق ندارم
کلماتش زمزمه وار بود اما نه اونقدر که توسط جونگکوک شنیدنه نشده و
با مکث جلوی در حمام ایستاد... ویوا پا روی زمین کوبید و به سمت اتاق لباس قدم برداشت قصدش از پوشیدن این لباس فقد
دیدن واکنش و اذیت کردنش بود چون حساسیت جونگکوک روی لباس پوشیدنش بیش از حد بود‌
و حالا اون بازم حساسیت و حسادتش رو نشون داده بود حتا وقتی دلخور بود ... لباس بلند مشکی دنباله دار با یقه دکلته و آستین ها بلند و مدل ترومپت کمی گشاد که کاملا به بدنش چسپیده بود و انحنای های بدنش رو به خوبی نشون میداد
از توی آینه قدی سعی می‌کرد زیپ لباسش رو ببینه و ببنده اما خیلی موفق نبود و همچنان به زیپ درگیر بود که دستای گرمی از پشت روی دستاش قرار گرفتن سرش رو بلند کرد و از روی اینه به جونگکوک نگاه کرد که کت شلوار رو پوشیده بود و با موهای که مرتبط شانه شده بود پشتش ایستاد بود و زیپ لباسش رو می‌بست
هر بار که انگشتای جونگکوک روی کمرش کشیده میشد احساس میکرد بدنش آتیش گرفته مگر میشد دستای کسی که به تازگی از حمام بیرون اومده انقدر داغ باشه ؟
دیدگاه ها (۴)

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 93 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩اما...

ادامه پارت 93بعد از این حرف کمی ازش فاصله گرفت اما با حلقه ش...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 91 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩چها...

های دخترا امیدوارم حالتون خوب باشه و زیادی از دستم شاکی نباش...

ادامه پارت 68جونگکوک صاف نشست و درحالی که با گوشه حوله موهاش...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 89 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩یون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط