love inother style پارت69
#love_inother_style #پارت69
ویکی
یونگ:خیلی دیر فهمیدیا
اشکایی شوقم میریخت به انگشتر وبع یونگ چشم دوختم
یونگ:حالا آیا بامن ازدواج میکنی
کلمو به معنی آره تکون دادم سرشو آورد بوسه ای رویی پیشونیم زد که باعث شدش ساعتم ارور بده
یونگ:خیلی ضد حال ساعتت ها
من:ببخشید
که یهو آسمون با ترقه هایی نورافکن روشن شدش
*ببخشید یکم دیر شد
نگاه کردم به پشت که یهو کل درختا روشن شدش همه بچه ها جمع شده بودن دست میزدن
ساکونو:دستم درد نکنه خان داداش مگه نه!!
خندیدم و به ساکونو نگاه کردم من:هرچی که هستی خواهر شوهر خوبی میشی واسم
میا:نه بابا واسه من شد نگا مونمونده به کلم همش ریخته
ساکونو:زرزرنکن بک عاملشه به منچه
بک یکی زد پسکله ساکونوکه باعث شد همه بزنم زیر خنده
****/////****////****
یونگ
امروز روز ازدواجم بود همه اعضایی گروه بودن همچنین دوستام.ساکونو اومد سمتم این روزا که فهمیدم میخواد بره برن خیلی دلم گرفته بود اما خوشحال بودم کم کم خوشحال اونجا
ساکونو:خوب تو هم که پریدی منم کم کم باید بپرم
من:نگفتم تو مامان کوچیک منی حق نداری عاشق شی
که بابا دستشو انداخت دور کمر ساکونو رو به من کرد میرغضبانه نگاهم کرد
بابا:اولا یکی بگه که خودش عمل کنه دوما خواهرت مثل تو اون.بک زن ذلیل هل نیس با عقلش انتخاب میکنه عاشقانه زندگی میکنه بعدم من امید داشتم این یکی پسر باشه بلکه جبران شماها باشه که نشد
بک:باباااا
بابا:مگه دروغه مثلا همین بک این این دخترا بود نشون به اون نشون وقتی رفتیم سونوگرافی اول دختر بود نمیدونم چطوری پسر شد وقتی به دنیا اومد اما خوب تو باز بهتر بودی اما تو آنچنان آروم بود شخصیتت که فک میکردم بیشتر زنده بی تحریکی اما قربون ساکونو بشم هرچی شماها کم دارین این اپشن اضافه هم داره
ساکونو:مرسی که گفتی رسما من پسرتم تا دخترت
بابا:خواهش میشه کیف دستی
ساکونو:خدارووشکررر
بابا:خوب ما دیگه میریم شازده پسر
همه سالن غرق سکوت بود حتی عکاس هایی مجله هایی خبریم عکس نمیگرفتن که مجریی سالن اعلام کرد
*عروس و خانواده شون وارد سالن میشن
به فرشته ام خیره شده بودم خیلی زیبا شده بود تو اون لباس به سمت جایگاه اومد دستاشو تویی دستام گرفتم
من:هوف
ویکی:من استرس دارم
خندیدم منم به معنی منم همینطور کلمو تکون دادم بعد خوندن جملات پیوند سرمو به سمتش خم کردم ویکی هم سرشو آورد نزدیک لبامو گذاشتم رویی لباش
ویکی
یونگ:خیلی دیر فهمیدیا
اشکایی شوقم میریخت به انگشتر وبع یونگ چشم دوختم
یونگ:حالا آیا بامن ازدواج میکنی
کلمو به معنی آره تکون دادم سرشو آورد بوسه ای رویی پیشونیم زد که باعث شدش ساعتم ارور بده
یونگ:خیلی ضد حال ساعتت ها
من:ببخشید
که یهو آسمون با ترقه هایی نورافکن روشن شدش
*ببخشید یکم دیر شد
نگاه کردم به پشت که یهو کل درختا روشن شدش همه بچه ها جمع شده بودن دست میزدن
ساکونو:دستم درد نکنه خان داداش مگه نه!!
خندیدم و به ساکونو نگاه کردم من:هرچی که هستی خواهر شوهر خوبی میشی واسم
میا:نه بابا واسه من شد نگا مونمونده به کلم همش ریخته
ساکونو:زرزرنکن بک عاملشه به منچه
بک یکی زد پسکله ساکونوکه باعث شد همه بزنم زیر خنده
****/////****////****
یونگ
امروز روز ازدواجم بود همه اعضایی گروه بودن همچنین دوستام.ساکونو اومد سمتم این روزا که فهمیدم میخواد بره برن خیلی دلم گرفته بود اما خوشحال بودم کم کم خوشحال اونجا
ساکونو:خوب تو هم که پریدی منم کم کم باید بپرم
من:نگفتم تو مامان کوچیک منی حق نداری عاشق شی
که بابا دستشو انداخت دور کمر ساکونو رو به من کرد میرغضبانه نگاهم کرد
بابا:اولا یکی بگه که خودش عمل کنه دوما خواهرت مثل تو اون.بک زن ذلیل هل نیس با عقلش انتخاب میکنه عاشقانه زندگی میکنه بعدم من امید داشتم این یکی پسر باشه بلکه جبران شماها باشه که نشد
بک:باباااا
بابا:مگه دروغه مثلا همین بک این این دخترا بود نشون به اون نشون وقتی رفتیم سونوگرافی اول دختر بود نمیدونم چطوری پسر شد وقتی به دنیا اومد اما خوب تو باز بهتر بودی اما تو آنچنان آروم بود شخصیتت که فک میکردم بیشتر زنده بی تحریکی اما قربون ساکونو بشم هرچی شماها کم دارین این اپشن اضافه هم داره
ساکونو:مرسی که گفتی رسما من پسرتم تا دخترت
بابا:خواهش میشه کیف دستی
ساکونو:خدارووشکررر
بابا:خوب ما دیگه میریم شازده پسر
همه سالن غرق سکوت بود حتی عکاس هایی مجله هایی خبریم عکس نمیگرفتن که مجریی سالن اعلام کرد
*عروس و خانواده شون وارد سالن میشن
به فرشته ام خیره شده بودم خیلی زیبا شده بود تو اون لباس به سمت جایگاه اومد دستاشو تویی دستام گرفتم
من:هوف
ویکی:من استرس دارم
خندیدم منم به معنی منم همینطور کلمو تکون دادم بعد خوندن جملات پیوند سرمو به سمتش خم کردم ویکی هم سرشو آورد نزدیک لبامو گذاشتم رویی لباش
۶.۴k
۲۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.