love inother style پارت71
#love_inother_style #پارت71
ساکونو
+میشه منم با دخترتون برقصم جناب یونگ
بابا:البته
من:هننن بابا
بابا:سکوت کن بیا جینیونگ
دستشو گذاشت دور کمرم دستمو گذاشتم رویی شونش چرا اینقدر گرمه یا من گرممه کخ دارم بگو آدم قحط بود آخه عاشق این شدی همش این سگ وگربه بهم میپریم اما این آخرین باره که کنارشم پس بهتر نهایت استفاده رو ببرم سرمو آروم آوردم بالا چشاش به سمت دیگه هدایت کرد یعنی نگاهم میکرده واقعا خوشحال بودم اما ناراحت کاش اون دختر رو دوس نداشت کاش عروسی باهمه چیزش تموم شدش نشسته بودیم رویی صندلی که یهو برقا رفت
من:واه چرا برقا رفت
ساکورا:ای خدا بچم چیزیش بشه میگم کوین پوست کله هاتونو بکنه
میا:خیلی زر زر نکن
بک:عزیزم تو آروم باش
هرچی نباشه.این آخرین فرصته دستاشو از صد فرسخی هم می شناختم دستاشو گرفتم
جینیونگ:هیع کی دستایی منو ...
رویی پنجه هام بلند شدم لبام وگذاشتم رویی لباش برشون داشتم از جینیونگ فاصله گرفتم برقااومد
من:خوببب دیگه من میرم بای همگی
جزء نینا وبک ویونگ خندیدن
(این یه تیکه از زبون سوم شخصه)
ساکونو به سمت در میرفت با خودش میگفت
ساکونو:اگه فقط یه بار دیگه اسممو صدا کنی برمیگردم
جینیونگ به دختره مورد علاقش خیره شده بود بااینکه میدونست کارش درست نیس که عاشق دختری که عاشق یکی دیگس بشه بازم عاشقش مونده
جینیونگ:اگه برگردی پشت سرت منو نگاه کنی قول میدم بهت همه چیرو بگم قول میدم
اما هیچکدومشون برنگشت واون یکی رو صدا نزد
«دوسال بعد»
حالا دوساله داره از اون ماجرا میگذره منم تو برن به عنوان جون ترین استاد دانشگاه بازیگری مشغول به کارم زندگی جدیدمو دوس دارم البته با عکسی که از جینیونگ دارم نتونستم فراموشش کنم هان تماس تصویری
من:بهبه خان داداشا شما خونه زندگی ندارین همش چتر میشین خونه بابا من
یونگ:ساکت بابا زر زرو ببینم عاشق که نشدی هنوز
بک:یونگ بس کن دیگه هرروز زنگ میزنی همینو می پرسی چطوری کیف دستی
من:هیع اگه تو بزاری خوبم! یع لحظه در میزنن
من:کیه؟
*ببخشید یه نامه دارین
بازش کردم رفتم سمت لب تاپ دیدم همشون چنان تمرکز کردن انگارمیتونن ببین از اون پشت
من:فضول بردن جهنم گفتن هیزم هاش تره ها خجالت بکشین خیر سرتون بچه معروفین
ویکی:میگم نامه چی هس
من:اهم سرکار خانوم یونگ ساکونو ضمن عرض سلام باید به عرض تان برسانیم به دلیل اینکه یکی از استادان ما برایی فیلمی تازه کلاس را واگذار کرده شما باید به کره بازگردید وبه وطن خود خدمت کنین
میا ویکی:جیغغغغغغغ میایی یعنی
بک:بابا بابا دخترت داره برمیگرده
اشکام همینطوری میریخت پس بالاخره دارم برمیگردم بالاخره همشون میتونم ببینم وایی باورم نمیشه
من:آره برمیگردم
ساکونو
+میشه منم با دخترتون برقصم جناب یونگ
بابا:البته
من:هننن بابا
بابا:سکوت کن بیا جینیونگ
دستشو گذاشت دور کمرم دستمو گذاشتم رویی شونش چرا اینقدر گرمه یا من گرممه کخ دارم بگو آدم قحط بود آخه عاشق این شدی همش این سگ وگربه بهم میپریم اما این آخرین باره که کنارشم پس بهتر نهایت استفاده رو ببرم سرمو آروم آوردم بالا چشاش به سمت دیگه هدایت کرد یعنی نگاهم میکرده واقعا خوشحال بودم اما ناراحت کاش اون دختر رو دوس نداشت کاش عروسی باهمه چیزش تموم شدش نشسته بودیم رویی صندلی که یهو برقا رفت
من:واه چرا برقا رفت
ساکورا:ای خدا بچم چیزیش بشه میگم کوین پوست کله هاتونو بکنه
میا:خیلی زر زر نکن
بک:عزیزم تو آروم باش
هرچی نباشه.این آخرین فرصته دستاشو از صد فرسخی هم می شناختم دستاشو گرفتم
جینیونگ:هیع کی دستایی منو ...
رویی پنجه هام بلند شدم لبام وگذاشتم رویی لباش برشون داشتم از جینیونگ فاصله گرفتم برقااومد
من:خوببب دیگه من میرم بای همگی
جزء نینا وبک ویونگ خندیدن
(این یه تیکه از زبون سوم شخصه)
ساکونو به سمت در میرفت با خودش میگفت
ساکونو:اگه فقط یه بار دیگه اسممو صدا کنی برمیگردم
جینیونگ به دختره مورد علاقش خیره شده بود بااینکه میدونست کارش درست نیس که عاشق دختری که عاشق یکی دیگس بشه بازم عاشقش مونده
جینیونگ:اگه برگردی پشت سرت منو نگاه کنی قول میدم بهت همه چیرو بگم قول میدم
اما هیچکدومشون برنگشت واون یکی رو صدا نزد
«دوسال بعد»
حالا دوساله داره از اون ماجرا میگذره منم تو برن به عنوان جون ترین استاد دانشگاه بازیگری مشغول به کارم زندگی جدیدمو دوس دارم البته با عکسی که از جینیونگ دارم نتونستم فراموشش کنم هان تماس تصویری
من:بهبه خان داداشا شما خونه زندگی ندارین همش چتر میشین خونه بابا من
یونگ:ساکت بابا زر زرو ببینم عاشق که نشدی هنوز
بک:یونگ بس کن دیگه هرروز زنگ میزنی همینو می پرسی چطوری کیف دستی
من:هیع اگه تو بزاری خوبم! یع لحظه در میزنن
من:کیه؟
*ببخشید یه نامه دارین
بازش کردم رفتم سمت لب تاپ دیدم همشون چنان تمرکز کردن انگارمیتونن ببین از اون پشت
من:فضول بردن جهنم گفتن هیزم هاش تره ها خجالت بکشین خیر سرتون بچه معروفین
ویکی:میگم نامه چی هس
من:اهم سرکار خانوم یونگ ساکونو ضمن عرض سلام باید به عرض تان برسانیم به دلیل اینکه یکی از استادان ما برایی فیلمی تازه کلاس را واگذار کرده شما باید به کره بازگردید وبه وطن خود خدمت کنین
میا ویکی:جیغغغغغغغ میایی یعنی
بک:بابا بابا دخترت داره برمیگرده
اشکام همینطوری میریخت پس بالاخره دارم برمیگردم بالاخره همشون میتونم ببینم وایی باورم نمیشه
من:آره برمیگردم
۸.۸k
۲۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.