رمانماهک پارت

#رمان_ماهک #پارت_108
سرمو پایین انداختم تا اشکی که توی چشام جمع شده رو کسی نبینه!

امیر اروم گفت حالت خوبه ماهک؟ سرمو بالا اوردم و با لبخند مصنوعی گفتم آ اره خوبم یکم خستم از صبح مشغول خوندن بودم حس میکنم مغزم پر شده.

لبخندی زد و گفت حب یکم استراحت کن منم با همون لحن اروم گفتم نمیشه اخه عقب میفتم اگر کم بخونم.

ناهار رو توی سر و صدای ترانه و کیارش خوردیم و من به اتاقم رفتم و ترانه و امیر هم به اتاقشون و کیارش هم به یکی از اتاقای مهمان رفت.

اون روز به هر سختی که بود گذشت و صبح که از خواب بیدار شدم از بیرون صدای خنده و حرف میومد احتمالا بازم کیارش درحال اذیت کردنه!

توی سرویس اتاق دست و رومو شستم لباسای مرتبی تنم کردم و با ظاهری اراسته به بیرون اتاق رفتم سلامی دادم و بقیه هم با خوش رویی جواب دادن.

سرمیز صبحانه اروم اروم مشغول خوردن بودم که ترانه گفت ماهک واست چای بریزم؟ لبخندی زدم و گفتم خودم میریزم مرسی و قبل از اینکه دستم به سمت قوری خوشگل روی میز بره کیارش قوری رو برداشت و گفت من میریزم واستون.

تشکری کردم اونم با لبخند استکان رو جلوم گزاشت.

امیر و کیارش هردو از خونه خارج شدن و من هم به اتاق رفتم و مشغول درس خوندن شدم.

تا ظهر مشغول بودم و هراز گاهی هم ترانه پیشم میومد و استراحت میکردم.

امروز قرار بود امیر و کیارش زودتر به خونه بیان و توی حیاط کباب بزنن و واسه همین زودتر از دیروز به خونه اومدن.

همگی رفتیم توی جیاط خشگلشون و اون دوتا مشغول کتاب زدن بودن و من و ترانه هم مشغول حرف زدن. که صدای کیارش بلندشد:
+ زن عمو جون بیا این کبابو مخصوص خودت زدم
ترانه همونطور که سیخ کباب رو از دستش میگرفت گف:
_ کیارش منکه اول و اخر به مادر و پدرت میگم اینجایی پس بهتره الکی زحمت به خودت ندی
+ عه چرا اخه
_ چون حقته
+ چی چیو حفته بابا میخوان بدبختم کنن بشینن
_ چی گفته بدبخت میشی خیلیم خوبه
کیارش با حرص گفت اره خیلی خوبه بعدم دماغشو گرفت و با صدای تو دماغی و پر عشوه ای گفت آقققا کیاااارششش میشه فردا شما باهام بیایددد خررررید اخه پاپا و مامی کااار دارن منم تنهاااام

〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
دیدگاه ها (۵)

#رمان_ماهک #پارت_افتخاری_109بااین کارش زدیم زیر خنده و اینطو...

#رمان_ماهک #پارت_افتخاری_110بعد از اینکه حسابی امیر و ترانه ...

#رمان_ماهک #پارت_107ترانه مشغول اشپزی بود و من هم مشغول درست...

#رمان_ماهک #پارت_106به سرعت از کوچه خارج شد منم همونطور که س...

Mafias Stepdaughter

Mafias Stepdaughter

و....ویو جونگکوک رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط