رمان رز زخمی

رمان رز زخمی🍷🔪
پارت ۱۴

رفتم توی اتاقش فاتحه هم رو خوندم.
بعد از ۵دقیقه ارسلان اومد:
(بچه ها حرف ها ی ارسلابا خماری هست و حرف های دیانا باگریه)
ارسلان: لباسات رو دربیار.
دیانا: نه تورو خدا
ارسلان: دربیار.
دیانا: نهههههه
#ارسلان
انقدر مقاومت کرد که خودم لباساش رو در آوردم لبام رو روی لباش گذاشتم و میک زدم. یه لحظه تعم خون رو توی دهن جوفتمون احساس کردم. با همون وضع هلش دادم و دوتامون افتادیم روی تخت. از بباش دل کنم و بلافاصله خودم رو با پایین تنش تنظیم کردم و واردش کردم.
دیدگاه ها (۹)

رمان رز زخمی🍷🔪پارت۱۵سه تا تلمبه زدم. ازش بیرون نکشیدم فقط خو...

دوست داری باهم چی کار کنی؟

رمان رز زخمی🍷🔪پارت ۱۳صبح: از خواب بیدار شدم ارسلان هنوز خواب...

رمان رز زخمی🍷🔪پارت ۱۲یکم دلداریش دادم آرو مش کردم تا خوابید ...

رمان بغلی من پارت ۱۱۲و۱۱۳و۱۱۴دیانا: دستمو جلوی لبم گرفتم ارس...

رمان بغلی من پارت ۶۳دیانا: آره ارسلان: حالا من از حرفی که او...

رمان بغلی من پارت ۶۹دیانا: پلک هام و باز کردم ای وای چرا خوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط