پارت ۸۰
پارت ۸۰
من ازت متنفر نیستم
ویو شوگا:
با برخرد دستی رو شونم به خدم امدم و نگاه مو دوختم بهش
لبخند پر عشوه ای زد
هه را: معلوم هست داری به چی فکر میکنی؟ ازبس که صدات کردم پاره شدم
-ببخشید حواسم نبود... چی داشتی میگفتی!؟
بازومو گرفت و کشید طرف یه کت و شلوار قهوه ای و خیلی شیک
هه را: قشنگ نیست؟ مطمئنم خیلی تو تنت قشنگ میشه
بخریمش؟
-هه را عزیزم من که لباس دارم
هه را: نهههه اونا خیلی کهنن لااقل هر کدوم و دو سع بار پوشیدی
نباید لباس تکراری بپوشی
مثلا فردا قراره ازدواج کنیمااااا
لبخند به زوری زدم
-اوکی.. میخریمش
هه را: واقعا؟
با لبخند سری تکون دادم
هه را: خب پس برو تو اتاق پرو و امتحانش کن
-ن لازم نیست
هه را: یااا اینقد کسل کننده و بی حوصله نباش
کاری که ازت خاستم و انجام بده
-هه را میشع فقط لباس بخری و بیای بریم
واقعا حالم خوب نیست
با نگرانی به طرفم امد و دستش و کذاشت رو پیشونیم
هه را: چیشدع؟ مریض شدی؟
دستشو پس زدم
-ن ففط یکم سرم درد میکته.. برم خونه یکم استراحت کنم خوب میشم
هه را: مطمئنی؟ نمیخای بریم دکتر؟
-نه من خوبم
هه را: خیل خب... پس میرم لباس و بخرم و بیام بریم خونه
فقط سری تکون دادم وقتی رفت با عصبانیت چنگلی میون موهام زدم
سه هفته بود از ات هیچ خبری نبود... انگار آب شده بود رفته بود تو زمین
داشتم روانی میشدم
میترسیدم بلایی سرش امده باشه
گوشیمو از تو جیبم دراوردم و بلافاصله شماره جیمین و گرفتم
که سریع جواب داد
-چیشد؟
اول سکوت کرد که تقریبا داد زدم
-بهت میگم چیشد؟ پیداش کردید؟
جیمین: متاسفانه خیر... اصلا انگار توی سعول نیست
-مگهههه میشع؟ ات کسیو نداره که بخاد بره پیشش.. جیمین پبداش کن
وگرنه تو خواب ببینی بزارم با بورام ازدواج کنی
جیمین: آروم باش پسر... پیداش میکنیم فقط آروم باش
-خفه شو... و زرت گوشی و قطع کردم
میترسیدم که دزدیده باشنش و بلایی بسرش آورده باشن
اگه بحث غرور و این چرت و پرتا نبود میشستم رو کف زمین و تا فردا صبح عر میزدم
داشتم از دل واپسی میمردم
لعنت بهت هه را.. لعنت بهت اکه تو اون روز زنگ نمیزدی.....
ویو ات:
با صدای تهیونگ چشمام و باز کردم و نگاه خستم و دوختم بهش
با نگرانی به طرفم امد و دستشو گذاشت رو شکمم
تهیونگ: دلت چطورع؟
سری تکون دادم
-بهتره
تهیونگ: مطمئنی؟
خاستم جوابش و بدم که باز حالت تهوعم شدت کرفت
خدم و انداختم تو دستشویی و تا تونستم عق زدم
شرط نداره
من ازت متنفر نیستم
ویو شوگا:
با برخرد دستی رو شونم به خدم امدم و نگاه مو دوختم بهش
لبخند پر عشوه ای زد
هه را: معلوم هست داری به چی فکر میکنی؟ ازبس که صدات کردم پاره شدم
-ببخشید حواسم نبود... چی داشتی میگفتی!؟
بازومو گرفت و کشید طرف یه کت و شلوار قهوه ای و خیلی شیک
هه را: قشنگ نیست؟ مطمئنم خیلی تو تنت قشنگ میشه
بخریمش؟
-هه را عزیزم من که لباس دارم
هه را: نهههه اونا خیلی کهنن لااقل هر کدوم و دو سع بار پوشیدی
نباید لباس تکراری بپوشی
مثلا فردا قراره ازدواج کنیمااااا
لبخند به زوری زدم
-اوکی.. میخریمش
هه را: واقعا؟
با لبخند سری تکون دادم
هه را: خب پس برو تو اتاق پرو و امتحانش کن
-ن لازم نیست
هه را: یااا اینقد کسل کننده و بی حوصله نباش
کاری که ازت خاستم و انجام بده
-هه را میشع فقط لباس بخری و بیای بریم
واقعا حالم خوب نیست
با نگرانی به طرفم امد و دستش و کذاشت رو پیشونیم
هه را: چیشدع؟ مریض شدی؟
دستشو پس زدم
-ن ففط یکم سرم درد میکته.. برم خونه یکم استراحت کنم خوب میشم
هه را: مطمئنی؟ نمیخای بریم دکتر؟
-نه من خوبم
هه را: خیل خب... پس میرم لباس و بخرم و بیام بریم خونه
فقط سری تکون دادم وقتی رفت با عصبانیت چنگلی میون موهام زدم
سه هفته بود از ات هیچ خبری نبود... انگار آب شده بود رفته بود تو زمین
داشتم روانی میشدم
میترسیدم بلایی سرش امده باشه
گوشیمو از تو جیبم دراوردم و بلافاصله شماره جیمین و گرفتم
که سریع جواب داد
-چیشد؟
اول سکوت کرد که تقریبا داد زدم
-بهت میگم چیشد؟ پیداش کردید؟
جیمین: متاسفانه خیر... اصلا انگار توی سعول نیست
-مگهههه میشع؟ ات کسیو نداره که بخاد بره پیشش.. جیمین پبداش کن
وگرنه تو خواب ببینی بزارم با بورام ازدواج کنی
جیمین: آروم باش پسر... پیداش میکنیم فقط آروم باش
-خفه شو... و زرت گوشی و قطع کردم
میترسیدم که دزدیده باشنش و بلایی بسرش آورده باشن
اگه بحث غرور و این چرت و پرتا نبود میشستم رو کف زمین و تا فردا صبح عر میزدم
داشتم از دل واپسی میمردم
لعنت بهت هه را.. لعنت بهت اکه تو اون روز زنگ نمیزدی.....
ویو ات:
با صدای تهیونگ چشمام و باز کردم و نگاه خستم و دوختم بهش
با نگرانی به طرفم امد و دستشو گذاشت رو شکمم
تهیونگ: دلت چطورع؟
سری تکون دادم
-بهتره
تهیونگ: مطمئنی؟
خاستم جوابش و بدم که باز حالت تهوعم شدت کرفت
خدم و انداختم تو دستشویی و تا تونستم عق زدم
شرط نداره
۵.۹k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.