P12
تایید کردم و به سمت کارتون ها رفتم ، در اولین کارتون رو باز کردم که توش پر از محصولات لبنیاتی بود بعدم در یخچال رو باز کردم و شروع به چیدن وسایل داخلش کردم که کم کم تایم از دستم در رفت .... چند دقیقه ای گذشته بود که اخرین بسته شیر (서울의 사자) رو داخل یخچال گذاشتم و درش رو بستم که باد خنکی به پوستم خورد ....
ا/ت : چقدر خنک بود
با رضایتی که از کارم داشتم به سمت همون پسره که فکر کنم اسمش شین بود رفتم و گفتم : کار بعدی ؟؟
با این حرفم متعجب سرشو کج کرد و به در یخچال نگاه کرد بعدم لبخندی زد و رو بهم گفت : چه زود ......خب میتونی فاکتور هارو مرتب کنی ؟؟
تند سری تکون دادم و به سمت فاکتور ها رفتم ......
(پایان تایم کاری)
نفس عمیقی کشیدم و پیشونیم که از خستگی خیس شده بود رو با استینم پاک کردم بعدم به سمت شین رفتم و گفتم : من دیگه میرم
تایم کاری تموم شده بود و همچنین کار های من پس الان وقت رفتنم بود به همین دلیل به سمت در رفتم ولی قبل از اینکه یه قدم بردارم صدای شین رو پشت سرم شنیدم ..
شین : صبر کن
با این حرفش برگشتم و نگاهمو بهش دوختم ، بلند شد و با قدم های بلندی خودش رو بهم رسوند و پاکتی جلوی صورتم گرفت و گفت : بگیرش
ا/ت : این چیه ؟؟
شین : مال توعه
پاکت رو از دستش گرفتم که دوباره گفت : دستمزد اولین روزته
از اینکه اولین دستمزد رو گرفتم خوشحال بودم ..... این با تلاش خودم بود ....
لبخند زدم و گفتم : ممنون
شین : خواهش میکنم .... اها راستی
متعجب نگاهش کردم که با دست پشت گردنشو لمس کرد و گفت : میگم ..... خب هوا تاریکه میخوای باهات بیام
ا/ت : چی ؟؟
شین : گفتم شاید خطرناک باشه
تازه انگار متوجه حرفش شدم که تند تند دستمو به حالت منفی تکون دادم و گفتم : نه خیلی از لطفتون ممنون اما خودم میرم
سری تکون داد و گفت : باشه
بعدم ازم فاصله گرفت و رفت تا برق هارو خاموش کنه ، برگشتم و به سمت در رفتم که نگاهم مشکوک روی چیزی موند ..... یه ماشین مشکی لوکس که تقریبا حالت درازی داشت دم در فروشگاه پارک بود تا جایی که یادمه از بعد از ظهر همینجا بود ....ترسناک و مشکوک بود .....
ا/ت : چقدر خنک بود
با رضایتی که از کارم داشتم به سمت همون پسره که فکر کنم اسمش شین بود رفتم و گفتم : کار بعدی ؟؟
با این حرفم متعجب سرشو کج کرد و به در یخچال نگاه کرد بعدم لبخندی زد و رو بهم گفت : چه زود ......خب میتونی فاکتور هارو مرتب کنی ؟؟
تند سری تکون دادم و به سمت فاکتور ها رفتم ......
(پایان تایم کاری)
نفس عمیقی کشیدم و پیشونیم که از خستگی خیس شده بود رو با استینم پاک کردم بعدم به سمت شین رفتم و گفتم : من دیگه میرم
تایم کاری تموم شده بود و همچنین کار های من پس الان وقت رفتنم بود به همین دلیل به سمت در رفتم ولی قبل از اینکه یه قدم بردارم صدای شین رو پشت سرم شنیدم ..
شین : صبر کن
با این حرفش برگشتم و نگاهمو بهش دوختم ، بلند شد و با قدم های بلندی خودش رو بهم رسوند و پاکتی جلوی صورتم گرفت و گفت : بگیرش
ا/ت : این چیه ؟؟
شین : مال توعه
پاکت رو از دستش گرفتم که دوباره گفت : دستمزد اولین روزته
از اینکه اولین دستمزد رو گرفتم خوشحال بودم ..... این با تلاش خودم بود ....
لبخند زدم و گفتم : ممنون
شین : خواهش میکنم .... اها راستی
متعجب نگاهش کردم که با دست پشت گردنشو لمس کرد و گفت : میگم ..... خب هوا تاریکه میخوای باهات بیام
ا/ت : چی ؟؟
شین : گفتم شاید خطرناک باشه
تازه انگار متوجه حرفش شدم که تند تند دستمو به حالت منفی تکون دادم و گفتم : نه خیلی از لطفتون ممنون اما خودم میرم
سری تکون داد و گفت : باشه
بعدم ازم فاصله گرفت و رفت تا برق هارو خاموش کنه ، برگشتم و به سمت در رفتم که نگاهم مشکوک روی چیزی موند ..... یه ماشین مشکی لوکس که تقریبا حالت درازی داشت دم در فروشگاه پارک بود تا جایی که یادمه از بعد از ظهر همینجا بود ....ترسناک و مشکوک بود .....
۸.۰k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.