P11
......
جلوی در فروشگاه وایسادم ، تقریبا از خونه تا اینجا مسیر زیادی نبود و راحت طی میشد .... نگاهی به ساعت انداختم که 7:45 دقیقه صبح رو نشون میداد و بعدش نگاهمو به اسم فروشگاه دوختم .... (sweet milk) اسم قشنگی داشت درواقع وایب خوبی رو انتقال میداد ، نگاهمو گرفتم و با قدم های اروم به سمت فروشگاه رفتم و به محض باز کردن در صدای زنگ دوباره بلند شد .... چراغ های فروشگاه خاموش بود و به نظر میرسید کسی داخلش نباشه اما اگر قرار بود من در رو باز کنم چرا در از قبل باز بود ؟؟ حس ششم بهم میگفت باید کار همون پسره باشه ، بیخیال این افکار شدم و به سمت چراغ ها رفتم و خواستم روشنشون کنم ولی هنوز برق رو نزده بودم که بوی سیگار عجیبی رو حس کردم و بعدشم با صدای کسی ترسیده برگشتم و نگاهمو بهش دوختم ....
A : زود اومدی
با دیدنش که به دیوار تکیه داده بود و سیگار دستش بود دستمو روی قلبم گذاشتم و گفتم : لازم بود اینجوری بترسونیدم ؟؟
در جواب حرفم شونه هاشو بالا و پایین کرد و گفت : قصد همچین کاری نداشتم
بوی سیگارش بدجوری پیچیده بود انگار چندمین سیگاری بود که میکشید ، از بوی سیگارش یکم به سرفه افتادم که سریع سیگارش رو خاموش کرد و رو به من گفت : ببخشید اذیت شدی ؟؟
سرمو به چپ و راست تکون دادم و برق رو زدم ....
ا/ت : اولین کارم چیه ؟؟
A : هوم ؟؟
ا/ت : میگم اولین کارم چیه ؟؟
A : یعنی میخوای از همین الان شروع کنی ..... هنوز ده دقیقه به تایم کاری مونده
ا/ت : شروع کنم بهتره
سرشو به معنی تایید تکون داد و با دست به سمت یخچال فروشگاه که جلوش پر از کارتون بود اشاره کرد .
A : خب ..... اونارو بچین
تایید کردم و به سمت کارتون ها رفتم
جلوی در فروشگاه وایسادم ، تقریبا از خونه تا اینجا مسیر زیادی نبود و راحت طی میشد .... نگاهی به ساعت انداختم که 7:45 دقیقه صبح رو نشون میداد و بعدش نگاهمو به اسم فروشگاه دوختم .... (sweet milk) اسم قشنگی داشت درواقع وایب خوبی رو انتقال میداد ، نگاهمو گرفتم و با قدم های اروم به سمت فروشگاه رفتم و به محض باز کردن در صدای زنگ دوباره بلند شد .... چراغ های فروشگاه خاموش بود و به نظر میرسید کسی داخلش نباشه اما اگر قرار بود من در رو باز کنم چرا در از قبل باز بود ؟؟ حس ششم بهم میگفت باید کار همون پسره باشه ، بیخیال این افکار شدم و به سمت چراغ ها رفتم و خواستم روشنشون کنم ولی هنوز برق رو نزده بودم که بوی سیگار عجیبی رو حس کردم و بعدشم با صدای کسی ترسیده برگشتم و نگاهمو بهش دوختم ....
A : زود اومدی
با دیدنش که به دیوار تکیه داده بود و سیگار دستش بود دستمو روی قلبم گذاشتم و گفتم : لازم بود اینجوری بترسونیدم ؟؟
در جواب حرفم شونه هاشو بالا و پایین کرد و گفت : قصد همچین کاری نداشتم
بوی سیگارش بدجوری پیچیده بود انگار چندمین سیگاری بود که میکشید ، از بوی سیگارش یکم به سرفه افتادم که سریع سیگارش رو خاموش کرد و رو به من گفت : ببخشید اذیت شدی ؟؟
سرمو به چپ و راست تکون دادم و برق رو زدم ....
ا/ت : اولین کارم چیه ؟؟
A : هوم ؟؟
ا/ت : میگم اولین کارم چیه ؟؟
A : یعنی میخوای از همین الان شروع کنی ..... هنوز ده دقیقه به تایم کاری مونده
ا/ت : شروع کنم بهتره
سرشو به معنی تایید تکون داد و با دست به سمت یخچال فروشگاه که جلوش پر از کارتون بود اشاره کرد .
A : خب ..... اونارو بچین
تایید کردم و به سمت کارتون ها رفتم
۵.۹k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.