پارت شصت و دو
#پارت_شصتودو
بعد از اینکه صورتم رو شستم اماده شدیم تا بریم دانشگاه من ی مانتو زرد با ی شلوار مشکی و شال مشکی با کیف زردم رو پوشیدم و ادرین هم ی تیپ رسمی زد و الفرار
ارضم به حضور شما که ما ی دیشب بخاطر اوین با هم خوب بودیم مگر نه یا من اونو زنده زنده میکنم تو قبر یا اون منو
حالا شما بیا فداکاری کن صبحانه بده
ادرین - نمیخوای ی چیزی بدی به ما کوفت کنیم
+ نه خودت برو ی چیزی کوفت کن
ادرین - عمت کوفت کنه
اینو گفت و درو محکم بست حالا ای کاش میبست کوبیدش یعنی
ی رژ صورتی پرنگ زدم و خط چشم و رفتم پایین
حالا چپ ، راست بالا و پایین رو چک کردم چقدر خوبه خونه ولی ی خر تو خونمون کمه
از صدای سیفون فهمیدم رفته دشوری منم از فرصت استفاده کردم و پریدم تو حیاط تا برم
با چیزی که دیدم شلوارمو از خشتک اویزون کردم تا خشک بشه یعنی ی سگ دیدم اندازه ی حودم صد برابر بد تر
ی جیغ بنفش کشیدم که تا بحال تو عمرم نکشیده بودم سلول به سلول دندونام درد گرفت
با صدای جیغ من ادرین اومد بیرون و دویید طرف ولی قبل عز اینکه به من برسه من دویدم طرف پشت باغ
این سگم دونبالم می دویید
حالا من بدو سگ بدو درسا اینم کار بود تو کردی
رسیدم به اخر باغ این سگم پنج قدم با من فاصله داشت دیگه داشت نفسم بند میومد از ترس خدا من از گرگ نمیترسم ولی از سگ میترسم چشمم رو بستم تا خوعستم جیغ بزنم صدای سوت کر کننده ی ادرین اومد
ادرین - جیمی بیا اینجا پسر
این سگه جیمی هم ی نگاه به من کرد ی نگاه به ادرین و روبه من دوتا پارس کرد که من غشیدم و رفت پیش ادرین
در لحضه ی اخر مرگم دیدم ادرین سگ رو فرستاد اونور و خودش دوید طرف من که دیگه داشتم اولین نفر برای خودم فاتحه میخوندم و دیگه بوووووووووق تمـــــــــام
ادرین
تو بگو اخه من از دستت چکار کنم سر به کدوم بیابون بزنم چرا اینقدر تو فضول و شیطون و جا نگیر هستی بزنم نصفت کنم
اروم دستم رو گذاشتم رو گودی گردنش و ضربان نبضش رو زیر دوتا انگشتم حس کردم کمی کند میزد
بلندش کردم بردمش داخل اتاقمون و روی تخت خوابوندمش و رفتم تا ی سرم بیارم
عز داخل جعبه کمک های اولیه ی سرم برداشتم و با سوزن بردم
وقتی سرم رو زدم کنارش دراز کشیدم تا بیدار بشه نمیتونم ولش کنم برم پس باید پیشش بمونم حالا ی روزم دانشگاه نرم
ارنجم رو گذاشتم رو چشمام تا بخوابم ولی دو دقیقه نگذشته بود که گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم روش نوشته ( حاج اقا ) باز این اوین اسمای گوشی منو دسکاری کرد
دکمه ی اتصال رو زدم
+ الو سلام
- الو و کوفت کجایی استاد اومده
+ خواستم بیام درسا حالش بعد شد
- چکارش کردی
+ بابا رفتم دسشویی اومدم دیدم نیست رفتم بیرون دیدم سگ افتاده دنبالش تا رسیدم غشید
-خاک تو سرت که نمی دونی کی بری دسشویی
+بابا من چکار کنم
- حالا چرا یواش حرف میزنی؟؟
+ خودت چرا یواش حرف میزنی ؟؟
- استاد تو کلاس نمیتونم بلند حرف بزنم
+ الان تو چه حالتی نشستی
- پشت سر همه نشستم جلوم هم ارمان گوریله اس سرم رو کردم زیر صندلی تا منو نبینه
+ درست منم درسا کنارم خوابیده
- نیای فردا ببینم ی بچه دستته بگی بابا شدم منم بابا بزرگ
+ نه نترس
- نیام ببینم شیش قلو زاییدی
+ به نظرت من میتونم بزائم
- حالا یهو دیدی زاییدی
+ برو بابا کم خوابی زده به سرت
- اینو یکی میخواد به خودت بگه
+ اتفاقا دیشب خیلی خوب خوابیدم
خودم رو به گوشه ی تخت نزدیک کردم تا درسا بیدار نشه ولی از شانس توالت فرنگی ما افتادم پایین و پشتم درد گرفت
- ادرین چی شد
+ با پشت افتادم زمین
- اوخیییی ببرمت دکتر ی سوزن بزنه خوب بشی
+ نه برو حالت رو ندارم
بعد گوشی رو قطع کردم و لباسام رو با ی سویشرت مشکی و شلوارش عوض کردم
درسا
چشمام رو باز کرد که با ادرین که داشت البوم نگاه میکرد رو به رو شدم کمی روتخت جا به جا شدم که حواصش به من جمع شد
- بخواب تا برات صبحونه بیارم
بعد بلند شد و رفت ی نگاه به البوم کردم و برداشتمش اولش عکس کوچیکی دوتا پسر با دوتا دختر بود
ادرین داشت عکس ها رو تو البوم میزاشت و درستشون میکرد هر صفحه جای دوتا عکس بود که به صورت کج گوشه های صفحه بود و وسط صفحه ی کارت رنگی بود برای توشتن سال ، روز و ماه صفحه ای که داشت درست میکرد رو باز کردم
عکس منو خودش بود خیلی خوشگل در اومده بودیم
همین طور به عکس ها نگاه می کردم که ادرین با ی سینی پر اومد و گذاشت جلوی من و البوم رو از دستم گرفت
+ اِ بزار ببینم
- تو که نمیشناسی بزار نشونت میدم
ی لقمه گرفتم و خوردم ادرین هم صفحه ی اول رو باز کرد و عکس اون دوتا دختر و پسر رو شونم داد
- این منم این یکی هم داداشمه اینم اوین و کیمیاس
+ کیمیا کیه ؟
- دختر عموم
+ اها
بقیه عکس ها رو هم نشونم داد خیلی شباهت خاصی به برادرش داشت
ادرین - اینم
بعد از اینکه صورتم رو شستم اماده شدیم تا بریم دانشگاه من ی مانتو زرد با ی شلوار مشکی و شال مشکی با کیف زردم رو پوشیدم و ادرین هم ی تیپ رسمی زد و الفرار
ارضم به حضور شما که ما ی دیشب بخاطر اوین با هم خوب بودیم مگر نه یا من اونو زنده زنده میکنم تو قبر یا اون منو
حالا شما بیا فداکاری کن صبحانه بده
ادرین - نمیخوای ی چیزی بدی به ما کوفت کنیم
+ نه خودت برو ی چیزی کوفت کن
ادرین - عمت کوفت کنه
اینو گفت و درو محکم بست حالا ای کاش میبست کوبیدش یعنی
ی رژ صورتی پرنگ زدم و خط چشم و رفتم پایین
حالا چپ ، راست بالا و پایین رو چک کردم چقدر خوبه خونه ولی ی خر تو خونمون کمه
از صدای سیفون فهمیدم رفته دشوری منم از فرصت استفاده کردم و پریدم تو حیاط تا برم
با چیزی که دیدم شلوارمو از خشتک اویزون کردم تا خشک بشه یعنی ی سگ دیدم اندازه ی حودم صد برابر بد تر
ی جیغ بنفش کشیدم که تا بحال تو عمرم نکشیده بودم سلول به سلول دندونام درد گرفت
با صدای جیغ من ادرین اومد بیرون و دویید طرف ولی قبل عز اینکه به من برسه من دویدم طرف پشت باغ
این سگم دونبالم می دویید
حالا من بدو سگ بدو درسا اینم کار بود تو کردی
رسیدم به اخر باغ این سگم پنج قدم با من فاصله داشت دیگه داشت نفسم بند میومد از ترس خدا من از گرگ نمیترسم ولی از سگ میترسم چشمم رو بستم تا خوعستم جیغ بزنم صدای سوت کر کننده ی ادرین اومد
ادرین - جیمی بیا اینجا پسر
این سگه جیمی هم ی نگاه به من کرد ی نگاه به ادرین و روبه من دوتا پارس کرد که من غشیدم و رفت پیش ادرین
در لحضه ی اخر مرگم دیدم ادرین سگ رو فرستاد اونور و خودش دوید طرف من که دیگه داشتم اولین نفر برای خودم فاتحه میخوندم و دیگه بوووووووووق تمـــــــــام
ادرین
تو بگو اخه من از دستت چکار کنم سر به کدوم بیابون بزنم چرا اینقدر تو فضول و شیطون و جا نگیر هستی بزنم نصفت کنم
اروم دستم رو گذاشتم رو گودی گردنش و ضربان نبضش رو زیر دوتا انگشتم حس کردم کمی کند میزد
بلندش کردم بردمش داخل اتاقمون و روی تخت خوابوندمش و رفتم تا ی سرم بیارم
عز داخل جعبه کمک های اولیه ی سرم برداشتم و با سوزن بردم
وقتی سرم رو زدم کنارش دراز کشیدم تا بیدار بشه نمیتونم ولش کنم برم پس باید پیشش بمونم حالا ی روزم دانشگاه نرم
ارنجم رو گذاشتم رو چشمام تا بخوابم ولی دو دقیقه نگذشته بود که گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم روش نوشته ( حاج اقا ) باز این اوین اسمای گوشی منو دسکاری کرد
دکمه ی اتصال رو زدم
+ الو سلام
- الو و کوفت کجایی استاد اومده
+ خواستم بیام درسا حالش بعد شد
- چکارش کردی
+ بابا رفتم دسشویی اومدم دیدم نیست رفتم بیرون دیدم سگ افتاده دنبالش تا رسیدم غشید
-خاک تو سرت که نمی دونی کی بری دسشویی
+بابا من چکار کنم
- حالا چرا یواش حرف میزنی؟؟
+ خودت چرا یواش حرف میزنی ؟؟
- استاد تو کلاس نمیتونم بلند حرف بزنم
+ الان تو چه حالتی نشستی
- پشت سر همه نشستم جلوم هم ارمان گوریله اس سرم رو کردم زیر صندلی تا منو نبینه
+ درست منم درسا کنارم خوابیده
- نیای فردا ببینم ی بچه دستته بگی بابا شدم منم بابا بزرگ
+ نه نترس
- نیام ببینم شیش قلو زاییدی
+ به نظرت من میتونم بزائم
- حالا یهو دیدی زاییدی
+ برو بابا کم خوابی زده به سرت
- اینو یکی میخواد به خودت بگه
+ اتفاقا دیشب خیلی خوب خوابیدم
خودم رو به گوشه ی تخت نزدیک کردم تا درسا بیدار نشه ولی از شانس توالت فرنگی ما افتادم پایین و پشتم درد گرفت
- ادرین چی شد
+ با پشت افتادم زمین
- اوخیییی ببرمت دکتر ی سوزن بزنه خوب بشی
+ نه برو حالت رو ندارم
بعد گوشی رو قطع کردم و لباسام رو با ی سویشرت مشکی و شلوارش عوض کردم
درسا
چشمام رو باز کرد که با ادرین که داشت البوم نگاه میکرد رو به رو شدم کمی روتخت جا به جا شدم که حواصش به من جمع شد
- بخواب تا برات صبحونه بیارم
بعد بلند شد و رفت ی نگاه به البوم کردم و برداشتمش اولش عکس کوچیکی دوتا پسر با دوتا دختر بود
ادرین داشت عکس ها رو تو البوم میزاشت و درستشون میکرد هر صفحه جای دوتا عکس بود که به صورت کج گوشه های صفحه بود و وسط صفحه ی کارت رنگی بود برای توشتن سال ، روز و ماه صفحه ای که داشت درست میکرد رو باز کردم
عکس منو خودش بود خیلی خوشگل در اومده بودیم
همین طور به عکس ها نگاه می کردم که ادرین با ی سینی پر اومد و گذاشت جلوی من و البوم رو از دستم گرفت
+ اِ بزار ببینم
- تو که نمیشناسی بزار نشونت میدم
ی لقمه گرفتم و خوردم ادرین هم صفحه ی اول رو باز کرد و عکس اون دوتا دختر و پسر رو شونم داد
- این منم این یکی هم داداشمه اینم اوین و کیمیاس
+ کیمیا کیه ؟
- دختر عموم
+ اها
بقیه عکس ها رو هم نشونم داد خیلی شباهت خاصی به برادرش داشت
ادرین - اینم
۱۷.۱k
۱۹ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.