رمان دورترین نزدیک
#پارت_۱۴۰
این واقعا از وقتی با رامین حرف زده جوگیر شده آبرومون رفت خدای من! یکی بیاد جمعش کنه با چشمو ابرو به سامی ک نگامون میکرد اشاره کردم که اونم داشت میومد
مادر ملیس حرفی زد که واقعا بهم برخورد !
ماندانا خانوم: دخترم! وقت شوخی و مسخره بازی نیست، دوستی جدا و بحث به این مهمی جدا! اصلاهم شوخی جالبی نبود!
مادر سامی به من نگا میکرد سرمو انداختم پایین
سامی: دخترا اومدین اینجا توجمع این میانسالا چرا! بزارید خوش باشن بریم پیش بچه ها! مامان ملیس با چشاش داشت منو میخورد و نگاش رومون بود اتفاقی موقع رسیدن کنار ماهور وایسادم
اونم با لبخند باهام حرف میزد ولی من حوصله شو نداشتم! اصلا منظورش چی بود!؟ اره ترانه واضح منظورو رسوند دیگه! تو به پسر من نمیخوری! همین
پکر بهش نگا کردم که ماهور دستشو جلوم تکون داد
+ترانه چیشده؟! خوبی؟
_هیچی سرم یکم درد میکنه همین
دیگه از نگاهای این زن خسته شده بودم میخواستم برم سمت میز کناری که ماهور دستمو گرفت
+کجا!
_هیچی اونور پیش سامی اینا!
+بعد خوشگله اونجا چه خبره مثلا!؟
_هیچی همینجوری
+از من ناراحتی؟! کلی کار داشتم نیومدم زودتر ببخشید
_نه جونم گفتم که سرم درد میکنه
+اینجوری اخم کردی! مث وقتایی که ناراحتی و عصبانی!
کراواتشو درست کردم و لبخند زدم :
خوب آشنا شدی با روحیات من! لباستم که ست کردی
دستامو گرفت
+اشنام نشم خودت به ادم می فهمونی!
لباسمم کار ملیسه!
باز چشمم خورد به اون زن! هووف این چرا چشش رو ماست!
ماهور متوجه شد
+چرا همش بهش نگا میکنی!؟
_اخه داره می بینه پیش پسرشم میخواد با چشماش قورتم بده!
+پسرش!!
_باشه حالا هرچی! واقن ازم بدش میاد
+به من چه! مهم نیست
_ب من چه نداره بدش میاد خو! الانم اگه دست خودش بود میومد میگرفت میبردم یه گوش تا میشد میزدم تو نمی بینی چجوری نگا میکنه که
+چرا عصبانی شدی؟! چیزی گفته بت؟!
_نه چی بگه!
عصبانی رفتم سمت فاطینا دیگه از نگاهای این زن خسته شدم
سامی: خوبی؟
لوس سرمو دادم بالا
سامی: چته؟
_مامان ملیس یکم...
سامی: میدونم! یکم مغرور ازخودراضی تشریف دارن و خودشونو دست بالا میگیرن! درکل عادیه! تو زیاد به رفتاراش فکرنکن! و درضمن اون خانومی که میگی یه ذره م برای ماهور مهم نیست! موندم با چه رویی برگشت! با چه رویی میگه دخترم پسرم!
عزیزم درکل ایشون از دماغ فیل افتادن!
سامی ادا در میاورد خندم گرفت
_اینجا کجان پس؟!
سامی: عاقد نداشتیم تو فامیل! بابازنگ زده یکی از دوستاش بیاد اما پیداش نی سپنتام بالا پیش بهاره
ملیس: چشمم روشن یه ساعته چیکار میکنن اون بالا! الان وقت رفتن و مچ گیریه! ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #جذاب #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #هنری #شیک #خاص
این واقعا از وقتی با رامین حرف زده جوگیر شده آبرومون رفت خدای من! یکی بیاد جمعش کنه با چشمو ابرو به سامی ک نگامون میکرد اشاره کردم که اونم داشت میومد
مادر ملیس حرفی زد که واقعا بهم برخورد !
ماندانا خانوم: دخترم! وقت شوخی و مسخره بازی نیست، دوستی جدا و بحث به این مهمی جدا! اصلاهم شوخی جالبی نبود!
مادر سامی به من نگا میکرد سرمو انداختم پایین
سامی: دخترا اومدین اینجا توجمع این میانسالا چرا! بزارید خوش باشن بریم پیش بچه ها! مامان ملیس با چشاش داشت منو میخورد و نگاش رومون بود اتفاقی موقع رسیدن کنار ماهور وایسادم
اونم با لبخند باهام حرف میزد ولی من حوصله شو نداشتم! اصلا منظورش چی بود!؟ اره ترانه واضح منظورو رسوند دیگه! تو به پسر من نمیخوری! همین
پکر بهش نگا کردم که ماهور دستشو جلوم تکون داد
+ترانه چیشده؟! خوبی؟
_هیچی سرم یکم درد میکنه همین
دیگه از نگاهای این زن خسته شده بودم میخواستم برم سمت میز کناری که ماهور دستمو گرفت
+کجا!
_هیچی اونور پیش سامی اینا!
+بعد خوشگله اونجا چه خبره مثلا!؟
_هیچی همینجوری
+از من ناراحتی؟! کلی کار داشتم نیومدم زودتر ببخشید
_نه جونم گفتم که سرم درد میکنه
+اینجوری اخم کردی! مث وقتایی که ناراحتی و عصبانی!
کراواتشو درست کردم و لبخند زدم :
خوب آشنا شدی با روحیات من! لباستم که ست کردی
دستامو گرفت
+اشنام نشم خودت به ادم می فهمونی!
لباسمم کار ملیسه!
باز چشمم خورد به اون زن! هووف این چرا چشش رو ماست!
ماهور متوجه شد
+چرا همش بهش نگا میکنی!؟
_اخه داره می بینه پیش پسرشم میخواد با چشماش قورتم بده!
+پسرش!!
_باشه حالا هرچی! واقن ازم بدش میاد
+به من چه! مهم نیست
_ب من چه نداره بدش میاد خو! الانم اگه دست خودش بود میومد میگرفت میبردم یه گوش تا میشد میزدم تو نمی بینی چجوری نگا میکنه که
+چرا عصبانی شدی؟! چیزی گفته بت؟!
_نه چی بگه!
عصبانی رفتم سمت فاطینا دیگه از نگاهای این زن خسته شدم
سامی: خوبی؟
لوس سرمو دادم بالا
سامی: چته؟
_مامان ملیس یکم...
سامی: میدونم! یکم مغرور ازخودراضی تشریف دارن و خودشونو دست بالا میگیرن! درکل عادیه! تو زیاد به رفتاراش فکرنکن! و درضمن اون خانومی که میگی یه ذره م برای ماهور مهم نیست! موندم با چه رویی برگشت! با چه رویی میگه دخترم پسرم!
عزیزم درکل ایشون از دماغ فیل افتادن!
سامی ادا در میاورد خندم گرفت
_اینجا کجان پس؟!
سامی: عاقد نداشتیم تو فامیل! بابازنگ زده یکی از دوستاش بیاد اما پیداش نی سپنتام بالا پیش بهاره
ملیس: چشمم روشن یه ساعته چیکار میکنن اون بالا! الان وقت رفتن و مچ گیریه! ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #جذاب #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #هنری #شیک #خاص
۸.۴k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.