عاشق مغرور
عاشق مغرور
#پارت۳۳
چون اونجا یه دیوار تماما شیشه ای بود که ویوش به سمت کوه و دشت بود قشنگ ترین تصویر زندگیم بود که ناگهان دستی دور کمرم حلقه شد و چونه ی یکی روی کتف قرار گرفت که ترسیدم جیغ و شروکردم تقلا کردن
که صدای بمش تو گوشم پیچید
-هیشش منم
نفس راحتی کشیدم و بغلش لم دادم که گفت نترس هیچکس جز من جرعت نداره به تو دست بزنه
از اتاق اومدیم بیرون که سمت در کنارش رفتم که بازش کنم که قفل بود
ارسلان دستمو کشید و گفت '
-اونجا اتاق کار منه به هیچ وجه اونجا نمیری
دستمو کشید برد یه سمت دیگه اما فکر من موند پشت در اون اتاق...
🫠🫠🫠🫠
بنظرتون آقا ارسلان پشت در چی داره؟😉
#پارت۳۳
چون اونجا یه دیوار تماما شیشه ای بود که ویوش به سمت کوه و دشت بود قشنگ ترین تصویر زندگیم بود که ناگهان دستی دور کمرم حلقه شد و چونه ی یکی روی کتف قرار گرفت که ترسیدم جیغ و شروکردم تقلا کردن
که صدای بمش تو گوشم پیچید
-هیشش منم
نفس راحتی کشیدم و بغلش لم دادم که گفت نترس هیچکس جز من جرعت نداره به تو دست بزنه
از اتاق اومدیم بیرون که سمت در کنارش رفتم که بازش کنم که قفل بود
ارسلان دستمو کشید و گفت '
-اونجا اتاق کار منه به هیچ وجه اونجا نمیری
دستمو کشید برد یه سمت دیگه اما فکر من موند پشت در اون اتاق...
🫠🫠🫠🫠
بنظرتون آقا ارسلان پشت در چی داره؟😉
۵.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.