شیرتوتفرنگی

╭────────╮
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــر‌تــــــوت‌فـــــرنــــــگــــــی²⁶
صورت تهیونگ رو توی دستم گرفتم و لپهاشو کشیدم و گفتم:تو چقدر کیوتـــــــی
جونگ کوک دستمو گرفت و به سمت خودش کشید‌
بلندم کرد و به سمت اتاق برد و منو گذاشت روی تخت،می خواست بره که دستشو کشیدم و افتاد روم‌‌،نفس های گرمش میخورد به لبم.
لب قرمزِ قلبیش تنها چیزی بود که میدیدم،لبمو نزدیکش کردم و آروم گذاشتم روی لبش.
____
دیشب چه اتفاقی افتاد؟
به ساعت روی میز نگاه کردم،ساعت ۶ صبح بود.
دستمو گذاشتم روی سرم،چرا سردرد داشتم؟
از اتاق رفتم بیرون و به سمت آشپز‌خونه رفتم،جونگ‌کوک داشت قهوه درست می‌کرد.
قهوه رو به سمتم گرفت،قهوه رو گرفتم و گفتم:دیشب مست کردم؟
سرشو به معنی آره تکون داد.
‌کمی از قهوه خوردم و گفتم:خوشحالم که کار احمقانه ای نکردم
لپ هاش سرخ شد و سرشو انداخت پایین و سریع رفت توی اتاقش.
توی سالن بسکتبال روی صندلی نشسته بودیم و بازی پسرا رو نگاه می کردیم،همه دخترا بلند جونگ کوک و تهیونگ رو تشویق میکردن.
آری دستشو گرفت جلوی دهنش و گفت:یورام وقتی بسکتبال بازی میکنه خیلی جذاب میشــــــه
بورا آروم گفت:تهیونگ که جذاب تره
یکم آب خوردم و گفتم:فهمیدم دوتاشون جذابن
آری آروم خندید و گفت:جونگ کوک هم جذابه
بازی تموم شد،دخترا به سمت جونگ‌کوک رفتن و حوله و آب به سمتش گرفتن.
جونگ کوک به سمت من اومد و...

#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
دیدگاه ها (۵)

╭────────╮𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤╰────────╯شــــیــــر‌تــــــوت‌فــ...

╭────────╮𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤╰────────╯شــــیــــر‌تــــــوت‌فــ...

╭────────╮𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤╰────────╯شــــیــــر‌تــــــوت‌فــ...

╭────────╮𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤╰────────╯شــــیــــر‌تــــــوت‌فــ...

Part ¹²⁵ا.ت ویو:بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط