╭────────╮
╭────────╮
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی²⁸
توی کافه خلوت روبه روش روی صندلی نشستم و منتظر نگاهش کردم.
چشماشو توی صورتم چرخوند و گفت:پس تو همون دختری؟
همون دختری که جونگ کوک بخاطرش باهام سرد رفتار میکنه،من دوست دخترشم اما اون حتی یه بارهم منو بغل نکرده،میدونی چه حسی داره؟
حـــس عــــشـــــق یـــــه طــــرفــــه؟
سرمو انداختم پایین و گفتم:اما این تقصیر من نیست که اون دوستم داره
صدای نیشخندی اومد،گفت:اگه دوستش نداری چرا کنارشی؟چرا؟
دوباره میخوای دلشو بشکنی؟
بلند شدم و بدون هیچ حرفی اونجا رو ترک کردم.
حق با اون بود،بهش نزدیک شدم تا وابسته ترش کنم و تهش دلشو بشکنم.
جونگ کوک درو باز کرد و با لبخند خرگوشیش گفت:بازم رفتی با دخترا نودل بخوری؟
چطور میتونم دل این بچه رو دوباره بشکنم؟
چند قدم بهش نزدیک شدم و بغلش کردم،از حرکتم خشکش زد.
با صدای بغض داری گفتم:من کسیم که دلتو شکست،کسیم که غرورتو زیر پاش له کرد،باهام بد رفتاری کن،همونطور رفتار کن که باهات رفتار کردم،چرا؟،چرا هنوز باهام خوبی؟
دستاشو دورم حلقه کرد و سرشو تو موهام فرو برد و گفت:چون دوست دارم
تپش قلبش به گوش میرسید،خودمو توی بغلش گم کردم،توی بغل پسری که عاشقم بود.
با صدای تهیونگ جونگ کوک سریع از بغلم در اومد...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی²⁸
توی کافه خلوت روبه روش روی صندلی نشستم و منتظر نگاهش کردم.
چشماشو توی صورتم چرخوند و گفت:پس تو همون دختری؟
همون دختری که جونگ کوک بخاطرش باهام سرد رفتار میکنه،من دوست دخترشم اما اون حتی یه بارهم منو بغل نکرده،میدونی چه حسی داره؟
حـــس عــــشـــــق یـــــه طــــرفــــه؟
سرمو انداختم پایین و گفتم:اما این تقصیر من نیست که اون دوستم داره
صدای نیشخندی اومد،گفت:اگه دوستش نداری چرا کنارشی؟چرا؟
دوباره میخوای دلشو بشکنی؟
بلند شدم و بدون هیچ حرفی اونجا رو ترک کردم.
حق با اون بود،بهش نزدیک شدم تا وابسته ترش کنم و تهش دلشو بشکنم.
جونگ کوک درو باز کرد و با لبخند خرگوشیش گفت:بازم رفتی با دخترا نودل بخوری؟
چطور میتونم دل این بچه رو دوباره بشکنم؟
چند قدم بهش نزدیک شدم و بغلش کردم،از حرکتم خشکش زد.
با صدای بغض داری گفتم:من کسیم که دلتو شکست،کسیم که غرورتو زیر پاش له کرد،باهام بد رفتاری کن،همونطور رفتار کن که باهات رفتار کردم،چرا؟،چرا هنوز باهام خوبی؟
دستاشو دورم حلقه کرد و سرشو تو موهام فرو برد و گفت:چون دوست دارم
تپش قلبش به گوش میرسید،خودمو توی بغلش گم کردم،توی بغل پسری که عاشقم بود.
با صدای تهیونگ جونگ کوک سریع از بغلم در اومد...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
۶۱۲
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.