╭────────╮
╭────────╮
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی²⁷
آری آروم خندید و گفت:جونگ کوک هم جذابه
بازی تموم شد،همه دخترا به سمت جونگکوک رفتن و حوله و آب به سمتش گرفتن.
جونگ کوک به سمت من اومد و بطری آب رو از دستمگرفت و سر کشید
دخترا خشکشون زد،با این حرکت جونگ کوک الان باورشون میشه باهم قرار میزاریم.
توی مغازه آقای یونگ نشسته بودیم و نودل میخوردیم.
آری آروم خندید و گفت:از کی با جونگ کوک صمیمی شدی؟
کلافه گفتم:بین ما چیزی نیست
سرشو تکون داد و گفت:آها،بین تون چیزی نیست ولی با پورشه جونگ کوک میای مدرسه و جونگ کوک از بطری تو آب میخوره
نفسمو کلافه دادم بیرون و گفتم:ما فقط باهم دوستیم،چرا باید بهتون دروغ بگم؟
بورا پرسید:تو با تهیونگ هم خیلی صمیمی شدی
یکم آب خوردم و گفتم:اوهوم،بعضی وقتا باهاش حرف میزنم
یهو گوشیم زنگ خورد،جواب دادم
_الو،پارک یونا؟
+بله،بفرمایید
_یوریم،میتونیم همو ببینیم؟
+همو ببینیم؟کجا؟
_آدس رو برات میفرستم،فعلا
و بعد قطع کرد.
یعنی چیکارم داشت؟
بلند شدم و کیفمو برداشتم و روبه دخترا گفتم:باید برم
و به سمت آدرسی که یوری فرستاده بود رفتم.
توی کافه خلوت روبه روش روی صندلی نشستم و منتظر نگاهش کردم.
چشماشو توی صورتم چرخوند و گفت:پس تو همون دختری؟
همون دختری که جونگ کوک بخاطرش باهام سرد رفتار میکنه...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
𝐒𝐭𝐫𝐚𝐰𝐛𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐦𝐢𝐥𝐤
╰────────╯
شــــیــــرتــــــوتفـــــرنــــــگــــــی²⁷
آری آروم خندید و گفت:جونگ کوک هم جذابه
بازی تموم شد،همه دخترا به سمت جونگکوک رفتن و حوله و آب به سمتش گرفتن.
جونگ کوک به سمت من اومد و بطری آب رو از دستمگرفت و سر کشید
دخترا خشکشون زد،با این حرکت جونگ کوک الان باورشون میشه باهم قرار میزاریم.
توی مغازه آقای یونگ نشسته بودیم و نودل میخوردیم.
آری آروم خندید و گفت:از کی با جونگ کوک صمیمی شدی؟
کلافه گفتم:بین ما چیزی نیست
سرشو تکون داد و گفت:آها،بین تون چیزی نیست ولی با پورشه جونگ کوک میای مدرسه و جونگ کوک از بطری تو آب میخوره
نفسمو کلافه دادم بیرون و گفتم:ما فقط باهم دوستیم،چرا باید بهتون دروغ بگم؟
بورا پرسید:تو با تهیونگ هم خیلی صمیمی شدی
یکم آب خوردم و گفتم:اوهوم،بعضی وقتا باهاش حرف میزنم
یهو گوشیم زنگ خورد،جواب دادم
_الو،پارک یونا؟
+بله،بفرمایید
_یوریم،میتونیم همو ببینیم؟
+همو ببینیم؟کجا؟
_آدس رو برات میفرستم،فعلا
و بعد قطع کرد.
یعنی چیکارم داشت؟
بلند شدم و کیفمو برداشتم و روبه دخترا گفتم:باید برم
و به سمت آدرسی که یوری فرستاده بود رفتم.
توی کافه خلوت روبه روش روی صندلی نشستم و منتظر نگاهش کردم.
چشماشو توی صورتم چرخوند و گفت:پس تو همون دختری؟
همون دختری که جونگ کوک بخاطرش باهام سرد رفتار میکنه...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#شیر_توت_فرنگی#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
۱.۲k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.