عشق تلخ
عشق تلخ
part 17
#دنیا
صبح با درد عجیبی از خواب بیدار شدم.کجا بودم.اصن نمیدونستم چطور اومدم اینجا.حتی نمیتونستم دست و پاهام تکون بدم.دنیا رو سرم خراب شد.یه مرد خیلی گنده(( معلوم بود خلافکاره)) اومد سمتم.جیغ بنفش کشیدم.دو تا بازوهامو گرف.هر چی جیغ میکشیدم الکی بود.گلوم داست میترکید.به سمت یه اتاقی پرتم کرد و درو روم قفل کرد.دویدم سمت در اتاق .هر چی در میزدم هیچکی جواب نمیداد.تو یه خراب شده بودم که نمیدونستم چطوری اینجوری شد
#رضا
نفس تو سینم حبس شد.نکنه فهمیده
ازش پرسیدم: چیو فهمیدی
گفت: حالا بماند و رف
از این رو به اون رو شدم
دلشوره عجیبی گرفتم
هر چی به گوشی دنیا زنگ میزدم جواب نمیداد.هر کاری میکردم با پیامام بهش بفهمونم جوابم نمیداد.فهمیدم کار کاره ساراهه
دست و پام سرد شد.رنگم مث گچ شد.داد زد
آقای برزگر مهمونا منتظرنااا
با همون حال عصبیم(( ننه فداشممم)) زدم از اتاق بیرون
خواستم خ.فش کنم زن.یکه رو
دلشوره داشتم
#پانیذ
قرار بود امروز بریم کافه مافیا بازی کنیم پس چرا زنگ نزد دیوونه
بهش زنگ زدم گوشیش خاموش بود اون هیچ وقت گوشیش خاموش نمیکرد دلشوره عجیبی گرفتم .خواستم به مامانش زنگ بزنم ترسیدم.رفتم سمت خونشون.در خونه رو زدم.مامانش باز کرد .
_سلام خاله جون
+سلام عزیزم
_خاله نمیدونید دنیا کجاست
+خاله جون بهم گفت قرار داره بعد قرار با شما قرار مافیا داره ک
_خاله شما اصن دلشوره نگیرید
+خاله خاله جون تو رو خدا
_خاله به خدا قول میدم حالش خوبه.فک کنم بامه ی خورده حالش خوب نبود میرم دنبالش قربونت برممممم من
+باشه دخترم بعد خدا امیدم تویی هااا
_چش عزیزدلم
ادامه دارد....
part 17
#دنیا
صبح با درد عجیبی از خواب بیدار شدم.کجا بودم.اصن نمیدونستم چطور اومدم اینجا.حتی نمیتونستم دست و پاهام تکون بدم.دنیا رو سرم خراب شد.یه مرد خیلی گنده(( معلوم بود خلافکاره)) اومد سمتم.جیغ بنفش کشیدم.دو تا بازوهامو گرف.هر چی جیغ میکشیدم الکی بود.گلوم داست میترکید.به سمت یه اتاقی پرتم کرد و درو روم قفل کرد.دویدم سمت در اتاق .هر چی در میزدم هیچکی جواب نمیداد.تو یه خراب شده بودم که نمیدونستم چطوری اینجوری شد
#رضا
نفس تو سینم حبس شد.نکنه فهمیده
ازش پرسیدم: چیو فهمیدی
گفت: حالا بماند و رف
از این رو به اون رو شدم
دلشوره عجیبی گرفتم
هر چی به گوشی دنیا زنگ میزدم جواب نمیداد.هر کاری میکردم با پیامام بهش بفهمونم جوابم نمیداد.فهمیدم کار کاره ساراهه
دست و پام سرد شد.رنگم مث گچ شد.داد زد
آقای برزگر مهمونا منتظرنااا
با همون حال عصبیم(( ننه فداشممم)) زدم از اتاق بیرون
خواستم خ.فش کنم زن.یکه رو
دلشوره داشتم
#پانیذ
قرار بود امروز بریم کافه مافیا بازی کنیم پس چرا زنگ نزد دیوونه
بهش زنگ زدم گوشیش خاموش بود اون هیچ وقت گوشیش خاموش نمیکرد دلشوره عجیبی گرفتم .خواستم به مامانش زنگ بزنم ترسیدم.رفتم سمت خونشون.در خونه رو زدم.مامانش باز کرد .
_سلام خاله جون
+سلام عزیزم
_خاله نمیدونید دنیا کجاست
+خاله جون بهم گفت قرار داره بعد قرار با شما قرار مافیا داره ک
_خاله شما اصن دلشوره نگیرید
+خاله خاله جون تو رو خدا
_خاله به خدا قول میدم حالش خوبه.فک کنم بامه ی خورده حالش خوب نبود میرم دنبالش قربونت برممممم من
+باشه دخترم بعد خدا امیدم تویی هااا
_چش عزیزدلم
ادامه دارد....
۲۰.۶k
۱۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.