part

part 19
عشق تلخ
#دیانا
دیدم ارسلان داره زنگ‌میزنه
_جانم ارسلان.زود بگو خیلی کار دارم سر فیلمبرداریم
+دیانا تو از دنیا خبر نداری؟؟
_چیزی شده؟؟اتفاقی افتاده؟؟ من این چند روز حتی نرسیدم برم خونه از بس سرم شلوغه
+دنیا گم شده:) هیچ کی ازش خبر نداره حتی مامانش
_وایییی دخترم رفیقم فابم چی مگی ارسلان شوخی میکنی:/ مگه بچس؟؟ بخدا قلبم داره ایست میکنه
+حتما سارا فهمیده یه بلایی سرش آورده
_خدانکنههههه مامان مریضش چی پس:
+رضا با مهراب امروز میرن دنبالش شاید رفیقت پانیذ ببرن
_نمیشه منم برم
+تو چیکار میتونی بکنی :) الان خیلی کار داری تو برس به کارت شاید من برم
_تو که سرما خورده ای
+اوکی شدم یکم :/ داداشمه ها
_باشه قربونت برم مواظبت کن خدافس
+خدافس
#رضا
از خونه زدم بیرون بدون اینکه به سارا بگم.نشسته رو میز داشت صبحانه میخورد حتی باهاش خداحافظیم نکردم
ماشین روشن کردم و رفتم دم در خونه مهراب
بهش تک زنگ زدم و رد بیرون از خونه
فکرم کار نمیکرد ارسلان و پانیذ گفتم بیان همرام من هر دوشون رد کردم و فقط خودم میخواستم برم دنبالش
اینم شانس ما بود
#دنیا
خواستم حرف بزنم که یهو یه چک زد بهم و رف
هیچ وقت همچنین دردیو حس نکرده بودم
انگار مغرم جابجا شده بود
تو دهنم پر خون شد
جیغ بلندی کشیدم و رو گونم گرفتم
فقط گریه کردم و خودم جمع کردم مث موش شده بودم حالم اصن خوب نبود مگه من چیکار کرده بودم مگه من به چه کسی آزار رسوندم که این آدم باید اینجوری کنه باهام
انقد در زدم که در باز شد
مرد هیکلیه گفت چته حیوون؟؟، با گریه و تته پته بهش
گفتم حالم بده.از دهنم خون میاد بیرون.الانه ک بمیرم تو رو خدا بزارید برمممم تو رو خداااا (( داد))
که یهو جلو روش از هوش رفتم و سیاهی مطلق.....
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۳)

عشق تلخ قسمت ۲۰#رضا هر جای شهرو گشتیم.حتی از پانیذ شماره همه...

part 21عشق تلخ #دنیا یه خانمی وارد اتاق شد با نیم نگاهی دیدم...

عشق تلخ part 18 #پانیذآواره شدم تو کوچه و خیابونا...اولین جا...

عشق تلخ part 17 #دنیا صبح با درد عجیبی از خواب بیدار شدم.کجا...

رمان بغلی من پارت ۲۷ارسلان: از اتاق بیرون اومدم رفتم تو اتاق...

رمان بغلی من پارت های ۸۶و۸۷و۸۸ارسلان: من که باورم نمیشه دیان...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_³⁶بهترین ادمیه که دیدم.....چوی یونجون.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط