ازدواج سوری پارت 61
ازدواج سوری پارت 61
جیمین ـ من برم لباسامو عوض کنمو بیام
ـ خوبه که یادم اوردی منم برم لباسمو عوض کنم
ناجینا ـ باشه من از بچه ها پذیرایی میکنم
ـ خیلی خب
تستو نگه داشتم و گذاشتمش روی میزم و لباسمو عوض کردم یه شلوار کرمی جین کمر کش پوشیدم و با یه تیشرت لش مشکی پوشیدم موهامو بالا گوجه ای بستم و چتریامو انداختم جلوم و رفتم پیش بقیه تهیونگ اومده بود چیزی بهش نگفتم که حاملم
ـ سلام عشقم
ته ـ سلام خوبی؟
ـ اوهوم
میخواستم برم بغلش که
ته ـ صب کن برم لباسامو عوض کنم میام
ـ باشه
حس میکردم ته حالش خوب نبود تا ته رفت تو اتاق.....
ـ چش بود
جیمین ـ با باباش دعواش شده
رفتم پیش ته داشت لباسشو عوض میکرد
ـ ته حالت خوبه؟
ته ـ اره خوبم
ـ نه خوب نیستی یه اتفاقی افتاده
ته ـ اتفاقی نیاف...
ـ چرا افتاده و به من نمیگی
ته ـ خب با بابام یه خورده بحثمون شد
ـ سر هیونا؟
ته ـ اره، میگه چرا شراکتو بهم زدی از این چیزا
لباس تنش نبود
رفتم بغلش کردم
ـ کینچانا، درست میشه
ته ـ شیجا؟
ـ اوهوم، مطمئنم
همین طور که بغل هم بودیم یه خورده تنمون رو از هم جدا کردیم
ته ـ خب ات خانم نظرت راجب امشب چیه؟
ـ خب حسش نیست
ته ـ چیه میترسی؟*پوزخند*
ـ ترس کیلو چنده من شما رو میخوام اقای کیم
ته ـ میتونم ازتون درخواست کنم که امشب رو یه خورده وقت بگذرونیم؟
ـ خیر من امشب یه برنامه دارم
ته ـ بابا یه امش...
انگشتمو گذاشتم روی لبش
ـ هیسسس، امشب برات یه خبر دارم
ته ـ از همین الان کنجکاو شدم
ـ بهتره کنجکاو نشی وگرنه دیگه نمی چسبه
ته ـ حداقل بوس که بهم میدی؟
ـ اون که قول دادیم به...
ویو تهیونگ
لبامو گذاشتم رو لباش بعد چند دقیقه لبامو برداشتم
ـ چرا لبات خوردینی نیس؟
ات ـ یااا من بدنمو از سر کوه جزیره ی ججو نیاوردم که این جوری میگی
ـ نه بابا
ات ـ اره مامان *اداشو در اورد *
ـ.....
ات ـ بسه دیگه لباستو بپوش بیا پایین نمبینم ناراحت باشیااا
ـ میشه تو لباسمو بکنی تنم؟
ات ـ در این حد گشادیت نمیزاره؟
ـ دلم میخواد زنم لباسمو بکنه تنم
ات ـ باشه
ویو ات
لباسشو کردم تنش که اومد لباسو کرد تو تن خودس با تن من
ـ ته تورو خدا اذیتم نکن
ته ـ چیه نمیتونم با زنم از این کارا کنم؟
ـ یااا ما هنوز رسمی ازدواج نکردیم که میگی زنم
ته ـ بلخره که ازدواج میکنیم لیدی
ـ تورو خدا اذیتم نکن
داشتن در میزدن
مین هیوک ـ زن عمو و عمو بیاین شام
ـ الان میایم
مین هیوک ـ زود بیاین که سرد میشه
ته ـ باشه
مین هیوک رف
ـ بسه دیگه بیا بریم من گشنمه
ته ـ باشه اما امشب تلافی میکنم
ـ خیلی خب
خودمونو جمع و جور کردیم و رفتیم پیش بقیه
جیمین ـ من برم لباسامو عوض کنمو بیام
ـ خوبه که یادم اوردی منم برم لباسمو عوض کنم
ناجینا ـ باشه من از بچه ها پذیرایی میکنم
ـ خیلی خب
تستو نگه داشتم و گذاشتمش روی میزم و لباسمو عوض کردم یه شلوار کرمی جین کمر کش پوشیدم و با یه تیشرت لش مشکی پوشیدم موهامو بالا گوجه ای بستم و چتریامو انداختم جلوم و رفتم پیش بقیه تهیونگ اومده بود چیزی بهش نگفتم که حاملم
ـ سلام عشقم
ته ـ سلام خوبی؟
ـ اوهوم
میخواستم برم بغلش که
ته ـ صب کن برم لباسامو عوض کنم میام
ـ باشه
حس میکردم ته حالش خوب نبود تا ته رفت تو اتاق.....
ـ چش بود
جیمین ـ با باباش دعواش شده
رفتم پیش ته داشت لباسشو عوض میکرد
ـ ته حالت خوبه؟
ته ـ اره خوبم
ـ نه خوب نیستی یه اتفاقی افتاده
ته ـ اتفاقی نیاف...
ـ چرا افتاده و به من نمیگی
ته ـ خب با بابام یه خورده بحثمون شد
ـ سر هیونا؟
ته ـ اره، میگه چرا شراکتو بهم زدی از این چیزا
لباس تنش نبود
رفتم بغلش کردم
ـ کینچانا، درست میشه
ته ـ شیجا؟
ـ اوهوم، مطمئنم
همین طور که بغل هم بودیم یه خورده تنمون رو از هم جدا کردیم
ته ـ خب ات خانم نظرت راجب امشب چیه؟
ـ خب حسش نیست
ته ـ چیه میترسی؟*پوزخند*
ـ ترس کیلو چنده من شما رو میخوام اقای کیم
ته ـ میتونم ازتون درخواست کنم که امشب رو یه خورده وقت بگذرونیم؟
ـ خیر من امشب یه برنامه دارم
ته ـ بابا یه امش...
انگشتمو گذاشتم روی لبش
ـ هیسسس، امشب برات یه خبر دارم
ته ـ از همین الان کنجکاو شدم
ـ بهتره کنجکاو نشی وگرنه دیگه نمی چسبه
ته ـ حداقل بوس که بهم میدی؟
ـ اون که قول دادیم به...
ویو تهیونگ
لبامو گذاشتم رو لباش بعد چند دقیقه لبامو برداشتم
ـ چرا لبات خوردینی نیس؟
ات ـ یااا من بدنمو از سر کوه جزیره ی ججو نیاوردم که این جوری میگی
ـ نه بابا
ات ـ اره مامان *اداشو در اورد *
ـ.....
ات ـ بسه دیگه لباستو بپوش بیا پایین نمبینم ناراحت باشیااا
ـ میشه تو لباسمو بکنی تنم؟
ات ـ در این حد گشادیت نمیزاره؟
ـ دلم میخواد زنم لباسمو بکنه تنم
ات ـ باشه
ویو ات
لباسشو کردم تنش که اومد لباسو کرد تو تن خودس با تن من
ـ ته تورو خدا اذیتم نکن
ته ـ چیه نمیتونم با زنم از این کارا کنم؟
ـ یااا ما هنوز رسمی ازدواج نکردیم که میگی زنم
ته ـ بلخره که ازدواج میکنیم لیدی
ـ تورو خدا اذیتم نکن
داشتن در میزدن
مین هیوک ـ زن عمو و عمو بیاین شام
ـ الان میایم
مین هیوک ـ زود بیاین که سرد میشه
ته ـ باشه
مین هیوک رف
ـ بسه دیگه بیا بریم من گشنمه
ته ـ باشه اما امشب تلافی میکنم
ـ خیلی خب
خودمونو جمع و جور کردیم و رفتیم پیش بقیه
۹.۵k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.