چشمای قشنگ تو
#part82
چشمای قشنگ تو✨
#ارسلان
تو کــــل مسیر خونه داشتم ب دیانا و اینکه چطوری بهش بگم فکر میکردم شــــاید بهتر بود اول بهه مامانــــم میگفتم واقعا نمیدونم باید چی کار کنم اصلا الان وقتشه اگ دیانا کس دیگه ای رو دوست داشته باشه چی و بهم جواب رد بده وایییی مغزم داره منفجر میشه از این همه فکر و خیال
این ترافیک لعنتیک ک همیشه خدا تو تهران هست هوفففف
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ارسلان:سلام
همه:سلام
مهناز:خوب موقعه ای اومدی میخواستم غذا رو بکشم برو لباساتو عوض کن و زود بیا
ارسلان: چــــشم ممنونن
مهتا: دیانا جان عزیزم بیا گوشیت زنگ میخوره
دیانا:کیه زن عموو
مهتا:سیو شده پانیذ
دیانا:اها اهااا اومدم اومدم
مهشاد:چرا همه چیو دوبار تکرار مکنی
دیانا:نمیدونم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانیذ:سلام دیانا جونــــــم خوبی
دیانا:سلاممم جیگررر طلا مرسی خوبم تو خوبی چه خبرا
پانیذ:هچ سلامتی
دیانا:خدا رو شکر
پانیذ:دیانا
دیانا:جونم
پانیذ:فردا شب با ارسلان میاین بریم رستوران
دیانا:اوهوم حتمااا فقط من و ارسلان؟
پانیذ:ارع البته اگ میشه
دیانا:ارع ارع حتما چرا نشه
پانیذ:مرسی راستییی دیانا
دیانا:هوممم
پانیذ:۲۰روز دیگ عروسیمونه
دیانا:جیغغغغغغغغغ واقعااا
پانیذ:اوهوممم
دیانا:خب عشقم برو مزاحمت نشم
پانیذ:مراحمی مراقب خودت باش
دیانا:همچنین خدافس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیانا:وایییی بچه ها جیغ
همه:چی شده
دیانا:۲۰روز دیگ عروسیه پانیذ و ممده
مهشاد:واییی واقعا میای فردا بریم مزوننن؟
دیانا:اممم فردا شب جایی دعوتیم ولی پس فردا اره حتمااااا
مهشاد:بششش
دیانا:ارسلان بیا اتاق کارت دارم
مهناز:اول بیاید ناهار
دیانا:مامان ی دقیقه وایسا مهمه
ارسلان:بله
دیانا:مگم فردا شب میای با ممد و پانیذ شام بریم بیرون
ارسلان:اره اره حتما
چشمای قشنگ تو✨
#ارسلان
تو کــــل مسیر خونه داشتم ب دیانا و اینکه چطوری بهش بگم فکر میکردم شــــاید بهتر بود اول بهه مامانــــم میگفتم واقعا نمیدونم باید چی کار کنم اصلا الان وقتشه اگ دیانا کس دیگه ای رو دوست داشته باشه چی و بهم جواب رد بده وایییی مغزم داره منفجر میشه از این همه فکر و خیال
این ترافیک لعنتیک ک همیشه خدا تو تهران هست هوفففف
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ارسلان:سلام
همه:سلام
مهناز:خوب موقعه ای اومدی میخواستم غذا رو بکشم برو لباساتو عوض کن و زود بیا
ارسلان: چــــشم ممنونن
مهتا: دیانا جان عزیزم بیا گوشیت زنگ میخوره
دیانا:کیه زن عموو
مهتا:سیو شده پانیذ
دیانا:اها اهااا اومدم اومدم
مهشاد:چرا همه چیو دوبار تکرار مکنی
دیانا:نمیدونم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانیذ:سلام دیانا جونــــــم خوبی
دیانا:سلاممم جیگررر طلا مرسی خوبم تو خوبی چه خبرا
پانیذ:هچ سلامتی
دیانا:خدا رو شکر
پانیذ:دیانا
دیانا:جونم
پانیذ:فردا شب با ارسلان میاین بریم رستوران
دیانا:اوهوم حتمااا فقط من و ارسلان؟
پانیذ:ارع البته اگ میشه
دیانا:ارع ارع حتما چرا نشه
پانیذ:مرسی راستییی دیانا
دیانا:هوممم
پانیذ:۲۰روز دیگ عروسیمونه
دیانا:جیغغغغغغغغغ واقعااا
پانیذ:اوهوممم
دیانا:خب عشقم برو مزاحمت نشم
پانیذ:مراحمی مراقب خودت باش
دیانا:همچنین خدافس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیانا:وایییی بچه ها جیغ
همه:چی شده
دیانا:۲۰روز دیگ عروسیه پانیذ و ممده
مهشاد:واییی واقعا میای فردا بریم مزوننن؟
دیانا:اممم فردا شب جایی دعوتیم ولی پس فردا اره حتمااااا
مهشاد:بششش
دیانا:ارسلان بیا اتاق کارت دارم
مهناز:اول بیاید ناهار
دیانا:مامان ی دقیقه وایسا مهمه
ارسلان:بله
دیانا:مگم فردا شب میای با ممد و پانیذ شام بریم بیرون
ارسلان:اره اره حتما
۳.۱k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.