part
part 189
سوزومه: امیدوارم موفق بشی اما نه با من
رابرت: سوزومه اونجوریـ.....
سوزومه: خفشو (داد)(از این به بعدو ارومو بم) فقط خفشو فقط یه سوال دارم عذاب وجدان نداری عذاب وجدان نداری که الان روحی که تازه داشتم میدوختمو جر دادی میدونی جالبه هردومون با منفعت کنار هم بودیم من میخواستم فراموشش کنم تو دنبال پولو بدنم ولی میدونی دوباره من احمق اعتماد کردم فک کردم میتونی تو یکی عاشق باشی متاسفم هم برای خودم هم برای تو
از اون اتاق لعنتی اومدم بیرون دیگه بدنمو حس نمیکردم روحم خسته بود پشت سر هم بدبختی اونم هر بار فک کردم زندگی داره خوب پیش میره اول بابام تنهام گذاست دوم مامانم دوتا قریبه رو اورد خونمون سوم مامان بزرگم تنهام گذاشت چهارم مامانم با افکار مثبت اندیشش منو به گرداب کشوند وپنجم بهترین دوستم باعشق زندگیم شوهرمو برادرم بهم خیانت کرد و در اخرم این که فقط میخواست نابودم کنه. هه با مزست نه اصلا چرا من زنده ام و زندگی میکنم؟ به چه دلیلی؟ به چه قیمتی؟ مطمئنم الان تموم کنم مردم فقط برای چند روز زار میزنن و به زندگی عادیشون میرسن چقدر مفتو بی ارزش
در اتاقمو باز کردمو دوییدم سمت حموم تیغ روبرداشتمو بهش نگاه کردم یعنی داره تموم میشه زندگی فلاکتی من ری متاسفم که دارم میزنم زیر قولم چشامو بستمو تیغ رو روی دستم گذاشتم چهره جنیور جلو چشام ظاهر شد داشت فریاد میزد که این کارو نکنم. هه تغصیر توعه تو اگه باهام اون کارو نمیکردی الان کسی جرعت صدمه زدن بهمو نداشت اگه اون کارو نمیکردی الان تو این شب لعنتی اروم تو بغلت خوابیده بودم داشتم صدای قلبتو گوش میدادم. همش تقصیر توعه بعد اومدنت زندگیم به گوه کشیده شد جنیور دلم میخواد دوباره بیبی صدام کنی و بهم بگی مال توعم دلم واقعا برات تنگ شده.. ولی اینا همش ارزو های پوچن الان دیگه میتونم بدون این که خواب ببینم بخوابم خیلی ارومو ابدی
تیغ رو رودستم فشار دادمی کشیدم خون مثل چشمه میوند بیرون ولی دردی نداشت چون تمام وجودمو درد بزرگی گرفته بود و این در برابرش هیچی بود دوباره تیغ رو گذاشتم روی دستمو دورا با فشار کشیدم. دوباره و دوباره دوباره این کارو کردم چشام سیاهی میرفت که یدفعه در با شتاب باز شد لیلی بود با لبخند بهش نگاه کردم
سوزومه: چرا اومدی باید میخوابیدی
سوزومه: امیدوارم موفق بشی اما نه با من
رابرت: سوزومه اونجوریـ.....
سوزومه: خفشو (داد)(از این به بعدو ارومو بم) فقط خفشو فقط یه سوال دارم عذاب وجدان نداری عذاب وجدان نداری که الان روحی که تازه داشتم میدوختمو جر دادی میدونی جالبه هردومون با منفعت کنار هم بودیم من میخواستم فراموشش کنم تو دنبال پولو بدنم ولی میدونی دوباره من احمق اعتماد کردم فک کردم میتونی تو یکی عاشق باشی متاسفم هم برای خودم هم برای تو
از اون اتاق لعنتی اومدم بیرون دیگه بدنمو حس نمیکردم روحم خسته بود پشت سر هم بدبختی اونم هر بار فک کردم زندگی داره خوب پیش میره اول بابام تنهام گذاست دوم مامانم دوتا قریبه رو اورد خونمون سوم مامان بزرگم تنهام گذاشت چهارم مامانم با افکار مثبت اندیشش منو به گرداب کشوند وپنجم بهترین دوستم باعشق زندگیم شوهرمو برادرم بهم خیانت کرد و در اخرم این که فقط میخواست نابودم کنه. هه با مزست نه اصلا چرا من زنده ام و زندگی میکنم؟ به چه دلیلی؟ به چه قیمتی؟ مطمئنم الان تموم کنم مردم فقط برای چند روز زار میزنن و به زندگی عادیشون میرسن چقدر مفتو بی ارزش
در اتاقمو باز کردمو دوییدم سمت حموم تیغ روبرداشتمو بهش نگاه کردم یعنی داره تموم میشه زندگی فلاکتی من ری متاسفم که دارم میزنم زیر قولم چشامو بستمو تیغ رو روی دستم گذاشتم چهره جنیور جلو چشام ظاهر شد داشت فریاد میزد که این کارو نکنم. هه تغصیر توعه تو اگه باهام اون کارو نمیکردی الان کسی جرعت صدمه زدن بهمو نداشت اگه اون کارو نمیکردی الان تو این شب لعنتی اروم تو بغلت خوابیده بودم داشتم صدای قلبتو گوش میدادم. همش تقصیر توعه بعد اومدنت زندگیم به گوه کشیده شد جنیور دلم میخواد دوباره بیبی صدام کنی و بهم بگی مال توعم دلم واقعا برات تنگ شده.. ولی اینا همش ارزو های پوچن الان دیگه میتونم بدون این که خواب ببینم بخوابم خیلی ارومو ابدی
تیغ رو رودستم فشار دادمی کشیدم خون مثل چشمه میوند بیرون ولی دردی نداشت چون تمام وجودمو درد بزرگی گرفته بود و این در برابرش هیچی بود دوباره تیغ رو گذاشتم روی دستمو دورا با فشار کشیدم. دوباره و دوباره دوباره این کارو کردم چشام سیاهی میرفت که یدفعه در با شتاب باز شد لیلی بود با لبخند بهش نگاه کردم
سوزومه: چرا اومدی باید میخوابیدی
- ۳.۷k
- ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط