یارب چه کند ایران، با اینهمه آزادی؟
یارب چه کند ایران، با اینهمه آزادی؟
مَُردیم خداوندا، زین فیض خدادادی/
ما بارگهِ دادیم، از خاکِ اوین می پرس
هر روز شود امضا صد « برگه ی آزادی»
آزاد بوَد هر کس کز خوبیِ ما گوید
چون نیست به صد سوگند، یک عیب در این وادی
ما چون ز ریا دوریم، آزادی مان مخفی است
دشمن که نمی فهمد آزادی بنیادی»
بنگر کهچه آزادند یارانِ نظامِ ما
چه با لقبِ دکتر، چه قالبِ استادی!!
هر لحظه در این میهن یک بانگِ نوین خیزد
این « دفتر ِ وحدت» شد، آن « دوم خردادی»
چون قافیه آزاد است یکبار دگر گویم
این « جبهه ی ملی» شد، آن « نهضت آزادی»
هر چند که می خواهی، از پادشهان بد گو
مارا چه به ساسانی، یا سلسله ی «مادی»
تاریخ نمی خواهیم جز قصه ی تازی را
آزاد ورها گشتیم از « شمسی ومیلادی»
هر گوشه به پا گشته صد پرچم رنگارنگ
بوفضلی و زهرایی، عباسی و سجادی
هر نامکه می خواهی بر « هیأت خود» بگذار
چه نامِ شهیدان را، چه شهر وچه آبادی
آزادیِ غربی چون سمّ است برای ما
تزریق کنیم ای دوست « آزادیِ ارشادی»
هر چند کهمی خواهی، همسر بگزین، نونو
محرومنباید بود، از لذتِ دامادی
بس تازه عروس آور، چون دسته ی گل، زیرا
باکی نبوَد بر ما، هفتادی و هشتادی
صد فتنه چو بر خیزد، از فکر و« کلامِ نو»
آزادی مان جاربست در « سنت اجدادی»
ماییم کهمی بخشیم این ثروت میهن را
بر سائلِ لبنانی، بر قاتلِ بغدادی
چون عشق نمی گنجد در مذهب ِخشک ِما
مارا چه به «شیرینی» مارا چه به « فرهادی»
فرمود بهشتِما پاداشِ « عزاداری» است
مُلحد ز چه می گویی با ما سخن از شادی؟
ما امت ِ« تسلیمی» ، شرمندهوسر درزیر
بیدیمچنان مجنون، محروم ز شمشادی
چون تابعِ تقدیریم، آزاد ز تدبیریم
ما را نکند فرقی، جاندادنو جلادی
آزاد بوَد جلاد، در کشتنِ محکومان
چه تیر و طناب ِ دار، چه خنجرِ فولادی
ما ها همه سربازیم ، چون تابعِ یک سازیم
یکسان بوَد اینجا ساز، چه برقی و چه بادی
هر کس که دهد آمار از دزدی و از فحشا
رفته است رهِ « دشمن» ، با پَستی و شیّادی
پاک است محیطِ ما، از لوث ِ مخدّر ها
ما را چه به افیونی، مارا چه بهمعتادی
ما باز نمی گردیم از راه ِ « امید» ای دوست.
دیدیم نمی پاید، خودکامیِ شدّادی.....
مَُردیم خداوندا، زین فیض خدادادی/
ما بارگهِ دادیم، از خاکِ اوین می پرس
هر روز شود امضا صد « برگه ی آزادی»
آزاد بوَد هر کس کز خوبیِ ما گوید
چون نیست به صد سوگند، یک عیب در این وادی
ما چون ز ریا دوریم، آزادی مان مخفی است
دشمن که نمی فهمد آزادی بنیادی»
بنگر کهچه آزادند یارانِ نظامِ ما
چه با لقبِ دکتر، چه قالبِ استادی!!
هر لحظه در این میهن یک بانگِ نوین خیزد
این « دفتر ِ وحدت» شد، آن « دوم خردادی»
چون قافیه آزاد است یکبار دگر گویم
این « جبهه ی ملی» شد، آن « نهضت آزادی»
هر چند که می خواهی، از پادشهان بد گو
مارا چه به ساسانی، یا سلسله ی «مادی»
تاریخ نمی خواهیم جز قصه ی تازی را
آزاد ورها گشتیم از « شمسی ومیلادی»
هر گوشه به پا گشته صد پرچم رنگارنگ
بوفضلی و زهرایی، عباسی و سجادی
هر نامکه می خواهی بر « هیأت خود» بگذار
چه نامِ شهیدان را، چه شهر وچه آبادی
آزادیِ غربی چون سمّ است برای ما
تزریق کنیم ای دوست « آزادیِ ارشادی»
هر چند کهمی خواهی، همسر بگزین، نونو
محرومنباید بود، از لذتِ دامادی
بس تازه عروس آور، چون دسته ی گل، زیرا
باکی نبوَد بر ما، هفتادی و هشتادی
صد فتنه چو بر خیزد، از فکر و« کلامِ نو»
آزادی مان جاربست در « سنت اجدادی»
ماییم کهمی بخشیم این ثروت میهن را
بر سائلِ لبنانی، بر قاتلِ بغدادی
چون عشق نمی گنجد در مذهب ِخشک ِما
مارا چه به «شیرینی» مارا چه به « فرهادی»
فرمود بهشتِما پاداشِ « عزاداری» است
مُلحد ز چه می گویی با ما سخن از شادی؟
ما امت ِ« تسلیمی» ، شرمندهوسر درزیر
بیدیمچنان مجنون، محروم ز شمشادی
چون تابعِ تقدیریم، آزاد ز تدبیریم
ما را نکند فرقی، جاندادنو جلادی
آزاد بوَد جلاد، در کشتنِ محکومان
چه تیر و طناب ِ دار، چه خنجرِ فولادی
ما ها همه سربازیم ، چون تابعِ یک سازیم
یکسان بوَد اینجا ساز، چه برقی و چه بادی
هر کس که دهد آمار از دزدی و از فحشا
رفته است رهِ « دشمن» ، با پَستی و شیّادی
پاک است محیطِ ما، از لوث ِ مخدّر ها
ما را چه به افیونی، مارا چه بهمعتادی
ما باز نمی گردیم از راه ِ « امید» ای دوست.
دیدیم نمی پاید، خودکامیِ شدّادی.....
۵۷۴
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.