اشک حسرت پارت۱۴۲
#اشک حسرت #پارت۱۴۲
سعید :
دوروز بیمارستان بودم وبا رضایت خودم مرخص شدم وهنوز خبری از دایی نشده بود حمید پیگیر بود وخیلی ناراحت افسرده بود خیلی سخت بود انتظار بکشی ببینی چی می خواد به سرت بیاد
دو دل بودم به ستایش زنگ بزنم کاری که اون باپدرم وخانوادم کرده بود کمتر از کار دایی نبود
تماس بعد از دو بوق وصل شد
- الو
- آقای ستایش سعیدم
- خوبی سعید شنیدم تیر خوردی
- بله ...از دایی خبری ندارین
- چرا می دونم کجاست..ولی قول بده اسم منو نیاری من دوتا دختر دارم بعد از من کی مراقبشونه
- کاریت ندارم حق پدرم رو خدا ازتون می گیره آدرس دایی رو می خوام
ستایش آدرس یه ویلا توباغ کرج رو دادگوشی رو که قطع کردم حمید رو صدا زدم اومد کنارم وگفت : جونم داداش
- دایی رو پیدا کردم مطمئن بودم ستایش ازش خبر داره ...به وکیل بگو خودش کارا رو انجام بده حمید از اینجا به بعدش تو پیش برو ...فقط اگه پانیذ باهاش بود مواظبش باش حواش رو داشته باش
حمید آدرس رو ازم گرفت ورفت یعنی می شد این موضوع ختم به خیر بشه واقعا سخت بود نزدیکترین آدمای زندگیت بهت ضربه بزنن
- سلام داداش
رومو برگردوندم طرف در واز دیدن هدیه لبخند زدم
- سلام خواهر گلم
اومد کنارم بوسه ای بهگونه ام زدوگفت : حالت چطوره برات کامپوت گرفتم
- مرسی عزیزم لازم نبود
هدیه : حمید کجا می رفت ؟
- کار داشت .امید چیکار می کنه حتما دست تنهاست حمید این چند روز مشغول کارای منو وپرونده ای شرکت بابا بود
هدیه : اون که حرفی نمی زنه خیلی هم بخاطر تو ناراحته
راستی سهیل قراره کی بیاد
- امشب میاد عزیزم می بینی که مامان رو نیست رفته خرید واسه ته تغاری
هدیه : چه خوب دور هم جم می شیم
بهش لبخند زدم
- داداش
- جانم
- اوممم...می دونی می خواستم یه چیزی بهت بگم
- بگو
سرشو پایین انداخت وگفت : آیدین وآسمان از اینجا رفتن...رفتن هلند
- چی ؟؟؟اها بسلامتی
هدیه : داداش ..
- بی خیال در موردش حرف نزنیم
ولی دلم گرفت عمر عشق بی حاصل من پر از حسرت بود
سعید :
دوروز بیمارستان بودم وبا رضایت خودم مرخص شدم وهنوز خبری از دایی نشده بود حمید پیگیر بود وخیلی ناراحت افسرده بود خیلی سخت بود انتظار بکشی ببینی چی می خواد به سرت بیاد
دو دل بودم به ستایش زنگ بزنم کاری که اون باپدرم وخانوادم کرده بود کمتر از کار دایی نبود
تماس بعد از دو بوق وصل شد
- الو
- آقای ستایش سعیدم
- خوبی سعید شنیدم تیر خوردی
- بله ...از دایی خبری ندارین
- چرا می دونم کجاست..ولی قول بده اسم منو نیاری من دوتا دختر دارم بعد از من کی مراقبشونه
- کاریت ندارم حق پدرم رو خدا ازتون می گیره آدرس دایی رو می خوام
ستایش آدرس یه ویلا توباغ کرج رو دادگوشی رو که قطع کردم حمید رو صدا زدم اومد کنارم وگفت : جونم داداش
- دایی رو پیدا کردم مطمئن بودم ستایش ازش خبر داره ...به وکیل بگو خودش کارا رو انجام بده حمید از اینجا به بعدش تو پیش برو ...فقط اگه پانیذ باهاش بود مواظبش باش حواش رو داشته باش
حمید آدرس رو ازم گرفت ورفت یعنی می شد این موضوع ختم به خیر بشه واقعا سخت بود نزدیکترین آدمای زندگیت بهت ضربه بزنن
- سلام داداش
رومو برگردوندم طرف در واز دیدن هدیه لبخند زدم
- سلام خواهر گلم
اومد کنارم بوسه ای بهگونه ام زدوگفت : حالت چطوره برات کامپوت گرفتم
- مرسی عزیزم لازم نبود
هدیه : حمید کجا می رفت ؟
- کار داشت .امید چیکار می کنه حتما دست تنهاست حمید این چند روز مشغول کارای منو وپرونده ای شرکت بابا بود
هدیه : اون که حرفی نمی زنه خیلی هم بخاطر تو ناراحته
راستی سهیل قراره کی بیاد
- امشب میاد عزیزم می بینی که مامان رو نیست رفته خرید واسه ته تغاری
هدیه : چه خوب دور هم جم می شیم
بهش لبخند زدم
- داداش
- جانم
- اوممم...می دونی می خواستم یه چیزی بهت بگم
- بگو
سرشو پایین انداخت وگفت : آیدین وآسمان از اینجا رفتن...رفتن هلند
- چی ؟؟؟اها بسلامتی
هدیه : داداش ..
- بی خیال در موردش حرف نزنیم
ولی دلم گرفت عمر عشق بی حاصل من پر از حسرت بود
۱۱.۱k
۰۶ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.